وبلاگ لیدی باگ

F2 P3

مرینت ♡

الکس نفسشو حبس کرد فکر کنم شوک بزرگی بهش وارد شد 

al: چی داری میگی پسره ی عوضی!؟ 

ادرین رو پرت کرد داخل استخر و اومد سمتم پسرا سعی کردن جلوشو بگیرن ولی خیلی قوی بود میلرزیدم و عقب عقب میرفتم 

m: ن نکن

al: چرا!؟ چجوری!؟ 

m: م من ک که بهت گ گفتم ن نمیخوام باهات باشم 

دیگه چسبیده بودم به دیوار اومد و دستاش رو گذاشت دو طرف بدنم

m: چ چیکار میکنی!؟ 

al: من و تو . . . سه سال باهم بودیم 

سرشو نزدیک می آورد 

al: ما هم رو تا حالا نبوسیدیم حالا تو تو رفتی با پسری که که پنج ماهه میشناسیش سکس کردی!؟ 

پشت سر الکس رو دیدم آدرین داشت یواش میومد جلو تا حالا ندیده بودم ادمی تا این حد عصبانی بشه اگر یع کاری نمیکردم بی شک الکس رو میکشت به چشمای الکس نگاه کردم تو چشماش غم بود و عشق یهو یه چیزی تو قلبم جرقه زد «منم الکس رو دوست دارم» بدون فکر، لبم رو روی لب های الکس گذاشتم حوله از روی شونم افتاد اول هیچی احساس نکردم ولی بعد دست های الکس دورم حلقه شد وقتی همو ول کردیم تازه فهمیدم چه غلطی کردم سریع از الکس دور شدم یه لحظه به آدرین نگاه کردم که چشماش پنج برابر شده بود چند دقیقه همونجوری وایسادیم همه به ما زل زده بودن یهو یکی بهم سیخونک زد کلویی بود منو کشید و برد داخل خونه و نشستیم پشت میز 

k: مرینت . . . 

m: نمیدونم نمیدونم چیشد

k: معلوم هست چه خبره؟ تو و ادرین . . . 

m: آره هیچی نگو 

کلویی بلند شد و یه لیوان از اب های روی کابینت رو برام اورد یکی در زد

k: بیا تو

آلیا بود که هجوم برد سمت من

al: این چه کاری بود!؟ 

سرمو پایین انداختم گریم در اومد و مثل ابر بهار اشک ریختم

کلویی بغلم کرد

k: چیزی نشده گریه نکن 

ad: چیزی نشده!؟ دیگه چی میخواسته بشه!؟ 

از جا پریدیم ادرین بدون اینکه ما بفهمیم اومده بود تو 

m: م من ن نمیدون 

ad: کلویی الیا میشه برین بیرون 

نگران بودن سرمو تکون دادم که برین 

رفتن بیرون ادرین نشست پشت میز

ad: به من نگاه کن مرینت

یواش سرمو بالا بردم و به صورتش نگاه کردم

ad: بگو دوسم داری 

یواش گفتم: دوستت دارم 

ad: من یا الکس؟؟ 

سرمو پایین انداختم و گفتم: تو

ad: تو چشمام نگاه کن و بگو 

به چشماش زل زدم ولی نمیدونستم اون رو دوست دارم یا نه خیلی دل نازکم و این طور که بقیه میگن لوس هم هستم و به همه دل میبندم 

ad: بگو

m: ن نمیدونم

ادرین از پشت میز بلند شد و رفت بیرون چند دقیقه گذشت که صدای شکستن شیشه و جیغ اومد سریع بلند شدم و رفتم بیرون دستم رو روی دهنم گذاشتم و جیغ زدم 

m: نه! لعنتی!