عشق باعث جنایت است 🖤💋P9
سلام دوستان خوبید لطفا اگر لایک میکنید کامنت هم بزارید یا بعضی از دوستان هستن لایک میکنن و کامنت نمیزارن مگه چقدر میتونه وقت آدم رو بگیره ؟😊
شروع داستان 📑 به طبقه پایین رفتم و صبحونه رو با آدرین خوردم و با هم پیاده روی کردیم بعد هم وقتی برگشتیم آدرین یک دوش گرفت و بعد از اینکه میخواستم بهش سشوار که داخل اتاق من جا مونده بود رو بهش بدم که دیدم حوله دور بدنش هست و بالاتنه اش لخته و داشت موهاشو خشک میکرد لعنتی چه بدن رو فرمی داشت ! این چیه که من دارم میگمممممم مثل گوجه قرمز شدم آدرین اومد نزدیک و موهای چتری مو بالا زد و و دستشو گذاشت روی پیشونیم آدرین:چقدر دمای بدنت بالاست چیزی شده مرینت؟ منم دستم رو توی هوا تکون دادم :نه معلومه که چیزی نشده ! آدرین:حالا فهمیدم تو به خاطر اینکه من بالاتنه ام لخته اینجوری شدی 🤭 خب اگر تو بخوای با من ازدواج بکنی و باهم توی یک خونه زندگی کنیم اینجوری باید قرمز بشی 😄 دیگه خدا برسه به موقع بچه دار شدنمون (سابین :حاجی تا کجا پیش رفتیییییی چشم روشن قراره نوه دار شم ! امیلی:حواست باشه آدرین بچه منه 🤨) از سر تا پا قرمز شدم با دستم آدرین رو هول دادم :کی گفته من میخوام با تو ازدواج کنمممممم؟ آدرین مظلوم شد:مگه تو نگفتی منو دوست داری🥺. پام رفت پشت پام و افتادم توی بغلش آدرین که اونم افتاد روی زمین و بغلم کرده بود و سَرم رو با دست هاش گرفته بود و ترسیدم چیزیش شده باشه تکونش دادم :آدرین خوبی چیزی شده صدمه دیدی؟ بعد هم دستشو گذاشت روی کمرم و چشم هاشو باز کرد و لبخندی زد:پس معلوم شد که نگران منی . و نمیخواد وقتی پیش منی احساساتت رو مخفی کنی . و بعد هم بغلم کرد و ایستادیم و رفتم بیرون تا لباسش رو بپوشه وقتی اومد بیرون منم رفتم خونه و از آدرین پیام داشتم :مرینت لطفا کمکم کن ! نگران شدم و بهش زنگ زدم ولی جواب نمیداد یعنی چی شده ؟اگر کار اون کلویی عوضی باشه کچلش میکنم اگه به آدرین صدمه برسونن . بعد از چند دقیقه پیامش پاک شد نکنه سر کارم گذاشته؟🤔......
💚از زبان آدرین💚
وقتی مرینت رفت یک نفر با یک چوب زد توی سَرم و چشم هام نیمه باز بود ناشناس:بیا فقط ببریمش و تحویل رئیس بدیمش . بعد هم بی هوش شدم وقتی چشم هامو باز کردم چشم هامو بسته بودن و همینطور حس کردم دست و پاهام هم بسته شده یک نفر چشم بند رو باز کرد ناشناس:خب مثل اینکه زیبای خفته بیدار شد منتظر باش تا رئیس بیاد . در باز شد و یک نفر توی تاریکی ها شروع به راه رفتن کرد ناشناس :به به آقای اگراست به هوش اومد امیدوارم از رابطه ات با مرینت دوپن چنگ پشیمون بشی😏 اومد جلو و فهمیدم که اون کی بود !..... 2121 کارکتر . لطفا حمایت کنید که فردا بزارم :)