رمان نابودی قلبم p 11

۰۰ ۰۰ ۰۰ · 1402/06/23 22:47 · خواندن 3 دقیقه

چه حسی داره که بلاخره پارت دادم؟😂

هی خب بیشتر نظرات با ادامه دادن بود پس ادامه میدم♡

 

_سمت حموم رفتم و دوش گرفتم ، بیرون اومدم و یکم سرحال شدم. دستم درد میکرد ولیسعمو میکردم بهش اهمیت ندم، بعداز حموم پانسمان دستمو عوض کردم.

 _خب نشد برم بیمارستان ... بزار الان زنگ بزنم وقت ملاقات بگیرم.

_ظهر اجازه داشتم زود تر بقیه به ملاقات برم. یچیزی واسه ناهار درست کردم و گزاشتم رو گاز ، تقریبا حاضر بود ولی میلم نمیکشد.. گازو خاموش کردم و بیخیالش شدم ، رفتم تو اتاق سمت کمد تا یه لباس خوب بردارم .

_نه، نه ، اصلا،نه نه، شاید؟، نه نه...

_و تقریبا کل کمدو خالی کرده بودم، آخر کمد یه پیرهن دیدم و برداشتم ، خیلی خاک و خول داشت پس دست به کار شدم و شستمش.. خشک که شد برش داشتم، لباسه جون گرفته بود.

_این لباسو کی پوشیده بودم؟ امممم.... ا ا یادم اومد..!

_من این لباسو توی اولین قرارم با مرینت پوشیده بودم.

_بهترین انتخاب همین بودو پوشیدمش. موهامو مرتب کردم و راه افتادم، سر راه از گل فروشی واسه مرینت دسته گل خریدم چون گلارو دوست داشت.

_ رسیدم بیمارستان.. اینبار حواسمو جمع کردم و با احتیاط سوار آسانسور شدم، استرس گرفته بودم که چجوری تو اون وضع ببینمش... بلاخره که چن روز دیگه مرخصش میکنن...

_ام اتاق چند بود؟ پیداش کردم!

_اروم در زدم ... صدایی نشنیدم ، دوباره در زدم و اینبارم کسی جواب نداد.. درو باز کردم و رفتم داخل، 

_مرینت خیلی آروم رو تخت خوابیده بود، سمت تختش رفتم ، صندلی کنار کشیدم و کنار تخت نشستم .. صورت قشنگشو دوباره داشتم میدیدم ... 

_خب بزار اول گلارو بزارم سرجاش،  

_گلارو تو گلدون گزاشتم و برگشتم سمت تخت مرینت. 

_وقتی تو اون خونه دیده بودمش رنگ پوستش سفید شده بود ولی الان بهتر شده.. مثل اینکه ازش خوب مراقبت کردن، موهای روی صورتشو کنار زدم و پشت گوشش انداختم . آروم صورتشو بوسیدم که بیدارش کنم.

_بیدار میشی؟

_موفق شدم و بیدارش کردم.

+ ا ادرین؟

_اره . الان اومدم، ببخشید نشد زود تر بیامو ..

_داشتم واسش توضیح میدادم که دیدم دستمو گرفته و داره محکم فشارش میده.

_ خب .. بهتری؟

+آره... بهترم. ام. کی مرخصم میکنن؟

_احتمالا چند روز دیگه مرخص میشی .. ام خب درد نداری؟

+نه خوبم

_اممم ....

+ادرین؟

_ ب بله؟

+تو میخوای یه چیزی بمن بگی درسته؟

_من؟ نه چی بگم مثلا ...

+منو میپیچونی؟

_نه اصلا!

+ولی من میدونم حالت خوب نیست. حواسم بهت هست.

_من که خیلی خوبم چون پیشتم

+نه ... دستتو میگم‌، دستت .. بریدیش؟

_چی بگم الان؟ بگم اون عوضی منو دزدید و دستمو برید؟ چی بگم؟؟ خب.. بهش میگم داشتم غذا درست میکردم.

_ا دستم. چیز اره! خب داشتم غذا درست میکردم .

+بد چاقوم اونقدر بالا بریده؟

_ا اره!

+میدونی که دلیلشو میفهمم اره؟ دوست ندارم زورت کنم.خودت بهم بگو چرا دستت بریده.؟ دعوا کردی؟

_من کی دعوا کردم؟

+بگم ؟

_عهه نه... 

+خب پس چیشده؟

_فعلا حالت خوب نیست.. بهت نمیگم،  وقتی خوب شدی اون موقع میگم.

+ بهم بگو !الان. خواهش میکنم

_پس آروم باش و هول نکن باشه؟

+باشه

_راستش... اون عوضی دستمو برید. نفهمیدم چیشد که تو خونش بودم، کاملا مست بود و با شیشه ی مشروبش دستمو برید... همین

+تو اینو مخفی کردی؟ 

_چرا باید نگرانت میکردم؟؟

+واسه همین دیروز نیومدی؟

_اره...

+میشه ببینمش؟

_چیو ببینی؟

+بریدگی دستتو...

_چرا میخوای همچین کاری کنی؟

+اجازه نمیدی؟

 

 

 

پارت بعد دوشنبه یا سه شنبه میاد❤❤

فعلا!♡

راستی تو مسابقه ی کاورم شرکت کنین♡