رمان نابودی قلبم p 11
چه حسی داره که بلاخره پارت دادم؟😂
هی خب بیشتر نظرات با ادامه دادن بود پس ادامه میدم♡
_سمت حموم رفتم و دوش گرفتم ، بیرون اومدم و یکم سرحال شدم. دستم درد میکرد ولیسعمو میکردم بهش اهمیت ندم، بعداز حموم پانسمان دستمو عوض کردم.
_خب نشد برم بیمارستان ... بزار الان زنگ بزنم وقت ملاقات بگیرم.
_ظهر اجازه داشتم زود تر بقیه به ملاقات برم. یچیزی واسه ناهار درست کردم و گزاشتم رو گاز ، تقریبا حاضر بود ولی میلم نمیکشد.. گازو خاموش کردم و بیخیالش شدم ، رفتم تو اتاق سمت کمد تا یه لباس خوب بردارم .
_نه، نه ، اصلا،نه نه، شاید؟، نه نه...
_و تقریبا کل کمدو خالی کرده بودم، آخر کمد یه پیرهن دیدم و برداشتم ، خیلی خاک و خول داشت پس دست به کار شدم و شستمش.. خشک که شد برش داشتم، لباسه جون گرفته بود.
_این لباسو کی پوشیده بودم؟ امممم.... ا ا یادم اومد..!
_من این لباسو توی اولین قرارم با مرینت پوشیده بودم.
_بهترین انتخاب همین بودو پوشیدمش. موهامو مرتب کردم و راه افتادم، سر راه از گل فروشی واسه مرینت دسته گل خریدم چون گلارو دوست داشت.
_ رسیدم بیمارستان.. اینبار حواسمو جمع کردم و با احتیاط سوار آسانسور شدم، استرس گرفته بودم که چجوری تو اون وضع ببینمش... بلاخره که چن روز دیگه مرخصش میکنن...
_ام اتاق چند بود؟ پیداش کردم!
_اروم در زدم ... صدایی نشنیدم ، دوباره در زدم و اینبارم کسی جواب نداد.. درو باز کردم و رفتم داخل،
_مرینت خیلی آروم رو تخت خوابیده بود، سمت تختش رفتم ، صندلی کنار کشیدم و کنار تخت نشستم .. صورت قشنگشو دوباره داشتم میدیدم ...
_خب بزار اول گلارو بزارم سرجاش،
_گلارو تو گلدون گزاشتم و برگشتم سمت تخت مرینت.
_وقتی تو اون خونه دیده بودمش رنگ پوستش سفید شده بود ولی الان بهتر شده.. مثل اینکه ازش خوب مراقبت کردن، موهای روی صورتشو کنار زدم و پشت گوشش انداختم . آروم صورتشو بوسیدم که بیدارش کنم.
_بیدار میشی؟
_موفق شدم و بیدارش کردم.
+ ا ادرین؟
_اره . الان اومدم، ببخشید نشد زود تر بیامو ..
_داشتم واسش توضیح میدادم که دیدم دستمو گرفته و داره محکم فشارش میده.
_ خب .. بهتری؟
+آره... بهترم. ام. کی مرخصم میکنن؟
_احتمالا چند روز دیگه مرخص میشی .. ام خب درد نداری؟
+نه خوبم
_اممم ....
+ادرین؟
_ ب بله؟
+تو میخوای یه چیزی بمن بگی درسته؟
_من؟ نه چی بگم مثلا ...
+منو میپیچونی؟
_نه اصلا!
+ولی من میدونم حالت خوب نیست. حواسم بهت هست.
_من که خیلی خوبم چون پیشتم
+نه ... دستتو میگم، دستت .. بریدیش؟
_چی بگم الان؟ بگم اون عوضی منو دزدید و دستمو برید؟ چی بگم؟؟ خب.. بهش میگم داشتم غذا درست میکردم.
_ا دستم. چیز اره! خب داشتم غذا درست میکردم .
+بد چاقوم اونقدر بالا بریده؟
_ا اره!
+میدونی که دلیلشو میفهمم اره؟ دوست ندارم زورت کنم.خودت بهم بگو چرا دستت بریده.؟ دعوا کردی؟
_من کی دعوا کردم؟
+بگم ؟
_عهه نه...
+خب پس چیشده؟
_فعلا حالت خوب نیست.. بهت نمیگم، وقتی خوب شدی اون موقع میگم.
+ بهم بگو !الان. خواهش میکنم
_پس آروم باش و هول نکن باشه؟
+باشه
_راستش... اون عوضی دستمو برید. نفهمیدم چیشد که تو خونش بودم، کاملا مست بود و با شیشه ی مشروبش دستمو برید... همین
+تو اینو مخفی کردی؟
_چرا باید نگرانت میکردم؟؟
+واسه همین دیروز نیومدی؟
_اره...
+میشه ببینمش؟
_چیو ببینی؟
+بریدگی دستتو...
_چرا میخوای همچین کاری کنی؟
+اجازه نمیدی؟
پارت بعد دوشنبه یا سه شنبه میاد❤❤
فعلا!♡
راستی تو مسابقه ی کاورم شرکت کنین♡