نمیخوام عاشق باشم p14
این داستان : آدرین عوضی میشود
.......از زبان آدرین......
بعد اینکه کاگامی منو بیرون کرد رفتم دستامو که به خون اون کثیف بود رو بشورم
اه انقدر بدم میاد ازش
نگو اون دوتا بچه عاشق شدن
وگرنه بالا میارم
اه اه اه چندشششش
رسیدم به دستشویی و دستامو شستم
چون اونجا هیچکس نبود یه چند تا ژست خز هم گرفتم و موهامو درست کردن و اومدم بیرون
چون کار دیگه ای تو بیمارستان نداشتم و حوصله رسوندن کاگامی رو نداشتم
به خدمتکارم زنگ زدم و گفتم:
(شروع مکالمه)
من:الو...خدمتکار بدو ماشینم رو بیار میخوام خودم رانندگی کنم.
خدمتکار: چشم آقای آگراست کوچک.
من: مگه نگفتم منو دیگه به این اسم صدا نزنی؟مگه من کوچیکم؟
خدمتکار: ببخشید آقا.
من:زود باش ماشینم رو بیار
(پایان مکالمه)
قط کردم
هنوز یاد نگرفته که منو کوچولو صدا نزنه
انگار نه انگار که ۲۶ سالمه
پوووفف
بالاخره ماشین رو اورد
چرا با تریلی آورد پس؟
هرار بود با هلکوپتر بیاره
ای ......
شانس آورد فحش ناموسی نمیدم
ماشین لامبورگینی رو گذاشت زمین و سوارش شدم .
اه
به اون گابریل خر گفتم من لامبورگینی آخرین مدل میخواماااا (باباشو میگه ها)
اون پشمک رفت مال پارسال رو خرید
استارت رو زدم و با سرعت چیتا میرفتم که یاد اون دختره مرینت افتادم.
خداوکیلی خیلی خوشگل بود...
با اون غیرتی که لوکا خره روش داشت فک کنم اخلاقشم بیسته
نکنه عاشق شدم؟
نههههه
کراش با عاشق بودن فرق دارن
مگه نه ؟
آره دیگه
"پایان پارت"
بقیشو فردا😪😴