عشق وحشت پارت 11 (پارتی به رنگ خون و اندوه

ک ک ک · 1402/06/21 14:57 · خواندن 5 دقیقه

 

ایدامه

 

 1

لایک و کامنت بزار به نفعته😑😑🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪

#الیا 

در جایی بودم که بقیه نبودن البته ادرین بود😑اونجا سرد بود و مجسمه های عجیبی دیده میشد که قلب نداشتن

 آدرین/الیا به نظرت ربطی به سنگایی که مرینت می دید داره ؟ =نمی دونم ولی می دونم باید پیداش کنیم آدرین/سلاملکم 😑 

=اینجا ترسناک هست ولی جالب هم هست

 ادرین/جووووووووون 

@شما یک پیام جدید دارید

 =چی ؟ 

واتساپ را باز کردم همون دختره مارینا بود

 *منتظرم مجسمه هاتون را ببرم موزه 😈و نابودتون کنم و انتقامم را از مرینت بگیرم مواهههه 

=ادرین غضیه داره عجیب میشه چر؟! 

آدری/من پیشگو هستم ؟؟نمیدونم ولی نباید بذاریم انتقامش را بگیره

 =آره 😐

مرینت:(چیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ)
الیا  و آدرین/مرینت؟؟
=باید کمکش کنیم 
ادرین/100%
=گفتم دوسش داری 🧐

ادرین/میشه دهنتو ببندی ؟!
=نه بابا چلمن جلوتو بین 
ادرین/ اوه ..ام....اره بریم بریم 

=اگه یه هیولایی چیزی دیدیم چی ؟!
ادرین/نمیدونم ولی یه اسلحه دارم از همون کمک می گیریم

=باشه ...😱😨جلوتو بین  
ادرین/چیه ؟! وای!

= این یه قصر نفرین دیگست
ادرین/خیلی کوچولو هست 
(صدا شکنجه )
=انگار یه اتاق شنجس 

ادرین/خوبه پس ما نمردیم چون اگه مرده بودیم جایی بودیم بدون صدای درد 
=یه نشگون بگیرم 
ادرین/اخ اخ باشه بابا باشه من باهوش نیستم
=پسر خوب 
#ادرین 

با الیا داشتیم دور اتاق کوچولو را می دیدیم بهمراه صدای شکنجه و خرچ خرچ 

الیا/فکر کنم فهمیدم تین اتاق زیر زمینیه پس باید یه اسانسورم داشته باشه

=حالا خودمم قبول دارم کودنم 😐

الیا/ ن بابا تازه فهمیدی 😑🤕حرف زدن کافیه دکمه ی طبقه 11 را بزن 

=باشه 

دکمه را زدم از 3 4 طبقه که بالا رفتیم حالا نیو یورک پیدا بود همه چیز عادی بود مردم شاد بودنند دیگه ج.ناز.ه نبود از اسمونم رد شدیم رفتیم تو فضا 

الیا/ام ادرین این دیگه چه کوفتیه ؟!

=برا سرسره اماده شو !😶😶

اااااااا وای باشه اااااااا 

الیا/تموم شد ؟!

=فکر کنم وای اینجا کجاست ؟!!!!

الیا/شبیه کارخونه ی مجسمه سازیه 

=این توضیح میده 

الیا/اونچیه 

=یه اتاق با در تابوت شکل 

(جیغ شکنجه )ااااااااااا
الیا/ این صدا داره دیوونم می کنه 😩

=منم دارم دیوونه میشم😩

الیا/باید بازش کنیم یک دو سه 

شطرق 

=اخ درد داشت ارزش هم داشت ؟؟؟

الیا/خیلی داشت ...مرینت !!!

#الیا

مرینت رو یه تخته بود با زنجیر محکم بسته بودنش تنش زخم و خونی بود اون لباسای خوشگل ابیش خون الود بود انگار ارزوی مرگ داشت 

ادرین/باید قبل اینکه اونم از دست بدیم از رو تخته برش داریم 

مرینت/قدم بر...ند...ار......من..خو.بب...م ...اون...این...جتسا

=مظورش کی بود؟!

++من من من !!!!!!!!!!!!

ادرین/تاوان تک تک اینا رو می دی 

#مرینت

نمی تونستم تحمل کنم بد از 300 تا شلاق سوزنی و 24567شوکر شدن و4467879مدل شکنجه از اون طرفم نمیخواستم دوستامو از دست بدم و ح.ق.ی.ق.ت. رو بهشون بگم مخصوصا به لاوم 

=بچه ها برین خونه به هر حال هس تقصیر منه 

الیا/ما ت را با این روح هیولا تنها نمی زاریم 

ادرین/راست میگه ما یکی دیگمون را هم از دست نمیدیم 

=چرا نمیفهمین این حق م.ن.ه 

مارینا/ اوهو می خوای حقیقتو بگی ؟!بگو

الیا/مرینت چیزی کهفکر می کنم اشاباس درسته ؟!

=نه الیا کاملا درسته همش تقصیر منه نابودیه زندگیت از دست دادن لاو و خواهرت همش زیر سر منه 

الیا/چی یعنی تو مارینا را کشتی ؟!

=اره چون مادر اون نزدیک بود منو بکشه 

راوی 

(8 سال پیش 

تو این موقعه مرینت با مارینا و خالش دارن می رن بالای سی ان تاور (یه برج بلند تو کانادا ) اون بال که اویزون شن و بالا را ببینن 

مرینت/خاله بریم اون بالا ؟!

خاله حتما چرا که نه 

مارینا/منم میام خوش می گذره 

خاله/ 3 تا بلیت لطفا 

مرینت/مارینا هیجان دارم تو چی 

مارینا/اره مری قرارا خوش ب/ذره 

خاله/خوب بریم دیگه 

راوی:تونا رفتن بالا وقتی رسیدن چند تا مامور بستنشون به بالا همه چی خوب بود تا اینکه خاله یه چاقو در اورد و طناب مرینت رئ برید (چرا ؟ تو فصل 2 مس فهمین )مرینت دش از اون بالا میوفتد شانس اورد که یه هلیکوپتر نجاتش داد 

بعد اون اتفاق 

مارینا:این چه کاری بود مامان ؟

خاله :دلم می خواست 

مرینت/باور نمی کنم

راوی:مرینت چاقوی خاله را در ائرد ئ مهکم کوبید تو گردن خاله 

مارینت/مرینت این چ.....

راوی/ و همونجا مارینا هم مرد 

 

طولانی بود پارت بعد (معلوم نیست کی بدم )اما 10 تا کامنت باشه مگر نه  🔪🔪🔪

اوه راستی این کاور فصل بعده

عالیه مگه نه ؟!