𝐎𝐮𝐫 𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐢𝐬 𝐧𝐨𝐭 𝐚 𝐥𝐢𝐞💋

𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 · 1402/06/21 00:31 · خواندن 3 دقیقه

𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟏𝟔

 

 

 


و با تعجب نگاه پیاز میکنه و پیتر قدم قدم میاد سمت جک و خم میشه و دستشو گذاشت رو گردن پیتر و بلند شد گفت: ماریا این نبض نداره


ماریا: یعنی چی؟

 

پیتر: دارم میگم نبض نداره

 

ماریا: عه وا یعنی مرده. !!?

 

پیتر: اره دیگه            

 

 

و یهو صدا زنگ گوشی ماریا به صدا در اومد و ماریا نگاه صفحه گوشیش کرد و رابرت(دوباره میگم اسم واقعیت نیست)

 

ماریا: ببخشید من اینو جواب بدم


و پیاز یک نگاهی از حالت سوال که منظورش کی زنگ زده میکنه و ماریا میره بیرون و دکمه سبز رو میزنه و میزاره دمه گوشش


ماریا: چته چی میخوای؟ .

 

رابرت: اگه سرت رو کج کنید منم میبینی


و ماریا اول از حرف رابرت تعجب کرد ولی سرش رو کج کرد و ماشین رابرت رو دید و داشت به سمت ماشین میرفت

  و داشت مبایلش رو میذاشت تو کیفش ولی یهو دستش سوز داد و وایساد و دست چپش رو گذاشت

 رو دست راستش و دید میکرد و دوباره شروع کرد له حرکت کردم و دره ماشین را باز کرد و سوار شد ولی به رابرت محل نمیداد

 و تو مسیر هیچی نمیگفتن و سکوت بود که یهو رابرت سکوت را میشکنه و میگه: دوسش داری.؟


ماریا بازم محلش نداد و جوابش هم نداد

 

رابرت: جک چی شد. ؟

 

ماریا بازم بهش چیزی نگفت

 


رابرت: خو یک چیزی بگو.

 

ماریا: ببند آبتین

 


رابرت(آبتین): عه خو بم نگو آبتین ولی جک چی شد

 

ماریا: اون گور بگوری رو میگی اون نمیدونم یهو سکته کرد

 

رابرت(بش بگین آبتین دیگه): عه مرد!!!  

 


ماریا: آبتین ببند

 

آبتین: باشه خوشگلم

 

ماریا با داد: ببنننننننندددددد

 

و بعد چند دقیقه رسیدن با صحنه خیلی عجیبی روبه رو شدم این خیلی براشون سوال بود اخه برای اونا امکان نداشت

ماریا و ابتین دهنشون باز مونده بود و بدو بدو رفتن کل خونه رو گشتن و رسیدن به اتاق اریک و دره اتاق اریک رو باز کردن ولی اریک تو خونه بود

 

ماریا: چرا هیچکی نیست. ؟

 

اریک: رفتن رستوران یک چیزی بخورن

 

ماریا: آها

 

اریک: یک لحظه با من بیاید میخوام یک چیزی نشونتون بدم

 

و آبتین و ماریا باشه گفتن و پشت اریک رفتن به پذیرایی و نشستم رو یک صندلی های میزی و اریک داشت با لپ تاپ رو باز کرد و باش ور رفت تا یک چیزی رو باز میکنه. 
 و همون جور که داشت با لپ تاپ ور میرفت و همزمان میگفت:    ماریا دیشب وقتی تو اتاق بودیم و داشتم با پیتر حرف میزدم وقتی رفتی و گفتم رابرت بره دنبالت و رفتم دوربین هارو چک کردم

 

ماریا: خب

 

اریک: متوجه نگاهای خیره کننده ی جیمز نشدی؟

 

ماریا: اممم ن.ن.ه


و لپ تاپ رو جلو ماریا و ابتین گرفت و گفت: نگاه کنید


ماریا ابتین دهنشون باز مونده بود و

 

ماریا: این فیلم.م.مای دور.ر.ب.بینه؟

 


اریک: اره


برا همه باور نکردنی بود در فیلمه دوربین جیمز دیده میشد که خیره شده بود به ماریا

 

ماریا: م.م.من  ج.ج.ی.م.مز.ز و ا.ا.ب.ت.ین میک.ش.شم                                               (نقطه ها یعنی لکنت که یعنی ماریا گفته: من جیمز و ابتین رو میکشم)

 

ابتین: بگو رابرت

 

ماریا: ببن.ن.د... 

 


اریک: تو................................ 

 

    
               ━━━━━━༺🖤༻ ━━━━━━

 

بچه ها خیلیا گفتن اسم ها شخصیت رمان رو کپی کردن ولی بچه ها ماریا که اسم خودمه و فلورا اریک پیتر هم تو گوگل پیدا کردم و همین و اسم های رمان رو از گوگل میارم