💙Blue eyes 39💙
ممنون پانیا
مرینت ♡
خمیازه کشیدم و ساعت رو خاموش کردم خواستم آلیا رو بیدار کنم که دیدم نیست، حتما زودتر بلند شده تعجب کردم ساعت 6 صبح بود احتمالا دستم خورده بود و گوشیم رو روی ساعت 6 آلارم گذاشتم بلند شدم و رفتم پایین که ببینم آلیا چیکار میکنه پشت میز نشسته بود و با گوشیش ور میرفت منو ندید برگشتم بالا و رفتم دوش گرفتم حولمو که با دیدنش خندم میگرفت پوشیدم و رفتم پایین
m: سلام صبح بخیر
a: عه بیدار شدی سلام
m: چه زود پاشدی
a: اوهوم، دوش گرفتی؟
m: آره میخوای تو هم بگیری؟
a: آره حوله داری؟
m: آره یک نو توی کشوم هست
a: ممنون
رفت بالا بلند شدم و میز صبحانه رو چیندم و بعد رفتم بالا تا لباس بپوشم حولم رو در آوردم و توی آینه به خودم نگاه کردم آدرین راست میگفت بدنم خیلی تخریک کننده بود شنیدم که آلیا دوش رو بست سریع لباسم رو پوشیدم و یک دست لباس هم برای آلیا گذاشتم و رفتم پایین نشستم پشت میز و گوشیم رو برداشتم و رفتم توی پیام ها جولیکا، آدرین و الکس پیام داده بودن از جولیکا و ادرین تعجب نکردم ولی با پیام الکس غافلگیر شدم اول اونو باز کردم
الکس: سلام مرینت، امیدوارم خوب باشی ببخشید که دیشب بدون اینکه بگم رفتم راستی اگه فضولی نیست برام سواله که دیشب کی بهت زنگ زد؟ هنوزم دوستت دارم لطفا جوابم رو بده خداحافظ ♡
چی بهش میگفتم؟ اینجوری جوابش رو دادم
مرینت:سلام ممنون خواهش میکنم عیبی نداره منم باید زودتر میرفتم همونجور که بهت گفتم دیشب همکلاسیم زنگ زده بود و سراغ دوستم، دوست دخترشو میگرفت خداحافظ ☆
پیام آدرین رو باز کردم
آدرین: سلام عزیزم خوبی؟ میخواستم بپرسم راجب قضیه ی نینو و آلیا چیزی میدونی؟ چون دیروز که نینو رو دیدم خیلی تو خودش بود و وقتی پرسیدم چی شده فقط گفت آلیا رو بدبخت کردم اگه میدونی چیشده لطفا بهمنم بگو عاشقتم، فعلا ♡
جوابش رو دادم: سلام ممنونم تو خوبی؟ آره خبر دارم ولی آلیا ازم قول گرفته به کسی نگم ببخشید منم دوست دارم ♡
جولیکا هم که چرت و پرت گفته بود
جولیکا: وایییی خداااا مرینت بیشتر از تو وایههه بچهههه هااااا ذوققق دارممممم!!!!!
مرینت: میخوای شماره بدم تو هم بچه بیاری؟؟
آلیا اومد
a: دوباره سلام
m: چقدر طولش دادی ساعت 7 شد بیا صبحانه بخور
صبحونه رو کامل خوردیم و رفتم تو اتاقم و کیفم رو چیندم دیدم الیا ماتش برده
m: چیشد؟
a: وسایلمو نیاوردممم
m: هوف بیا این دفترارو بگیر ولی برای کتاب نمیدونم باید چیکار کنی
a: ممنون
بهش یه دست لباس واسه مدرسه هم دادم سرخ شد
a: م مرینت من ل لباس زیر ندارم
m: آخ ببخشید
بهش یه سوتین و شورت دادم و رفتم بیرون که راحت لباسش رو بپوشه بلاخره اومد بیرون
m: بریم؟
a: آره
راه افتادیم و برای اولین بار زود رسیدم جولیکا و رز و کلویی و ادرین و نینو و چند نفر دیگه از بچه های کلاس هم بودن که مارو ندیدن راه افتادم سمتشون که دیدم الیا وایساده و رنگ گچ شده
m: چیه؟
a: ن نینو ه هم اومده
یهو قضیه رو یادم اومد
m: آه آلیا چیزی نمیشه فقط بهش محل نده باشه؟
سرشو تکون داد و اروم پشت سرم اومد
m: سلام بچه ها
k: چه زود رسیدی!
ad: سلام عزیزم
j: چه رمانتیک
همه خندیدیم جز آلیا و نینو که الیا به زمین زل زده بود و نینو که به آلیا زل زده بود نگاه بقیه بین ایندوتا در نوسان بود
r: چیشده؟
al: هیچی
j: یه چیزی شده دیگه که شما پرنده های عاشق باهم حرف نمیزنین
m: فقط یکم حالش خوب نیست چیزی نشده
k: پس نمیخواین بهمون بگین هاا خودمون ته و توشو در میاریم!
m: باشه باش . . .
زنگ خورد و همه ریختیم تو کلاس بقیه بچه ها هم کم کم اومدن و بعد معلم
B: صبح بخیر
al: صبح بخیر خانوم میشه جامو عوض کنم؟؟
تعجب کرد: آ آره عزیزم بشین پیش میلن
al: ممنون
آلیا رفت پیش میلن نشست و خانوم بوستیه درس رو شروع کرد زنگ تفریح من و آدرین و آلیا باهم بودیم و کسی حرف نزد وقتی برگشتیم داخل کلاس خانوم بوستیه به من و آدرین گفت
B: حالا میتونید تحقیق رو ارائه بدین