عشق پلاستیکی F2 P2

HARLEY HARLEY HARLEY · 1402/06/20 12:23 · خواندن 7 دقیقه

ادامه

آدرین*

_یعنی چی که اتاق بچه آماده کنیم چی نوشته؟

مرینت_خودت بخون!

نامه رو داد به من... حق با اون بود..

توی نامه نوشته شده که خانوادش توانایی لازم برای نگهداری ازش رو نداشتند درواقع قدرت مالیش رو نداشتن!،

من_یعنی میخوان ما ازش مراقبت کنیم؟

مرینت_ن.. نمیدونم من واسه بچه داری آماده نیستم!!!!

من_خوب منم نیستم.. میتونیم بزاریمش در خونه بقیه همسایه ها شاید اونا بتونن انجامش بدن!

مرینت_اره آره فکرت عالیه!!!

شاید جالب باشه بدونین ما حتی پتو رو کنار نزدیم تا صورت اون بچه رو ببینیم، حتی نمیدونستیم پسره یا دختر!

فقط اون لحظه می‌خواستیم از شرش خلاص بشیم.. نه نه.. می‌خواستیم از شر مسئولیت های خودمون خلاص بشیم!

گهواره رو بردیم بیرون و از همسایه کناری شروع کردیم..

توی این منطقه زیاد کسی زندگی نمی‌کرد.. ماهم چندتا همسایه بیشتر نداشتیم.

در زدیم و خودمون کنار خونه قائم شدیم.

همسایه کناری که یه پیرزن تقریبا 50ساله بنظر می‌رسید با سه تا گربه اومد دم در..

خم شد و داشت نگاه می‌کرد..

منو ریما با حس شادی تو دلمون می‌گفتیم موفقیت آمیز بود..

ولی پیرزن گربه ای که کنار گهواره خوابیده بود رو برداشت و رفت داخل!!

قیافه من و مرینت:😑!

خوب این که نشد..

بعدی خونه ای بود که از ما یکم فاصله داره..

خونه متعلق به خانوم منچستره، یه صاحب مغازه توی مرکز شهر با 5تا بچه.. حتما خیلی سرشته از بچه داری داره!

خانوم منچستر اومد دم در و تا دید گهواره دم دره درو محکم بست!

قیافه ما دوتا:😳

مرینت_طفلی از بچه داشتن زده شده😑

آخرین خونه ای که می‌خواستیم امتحان کنیم خونه همکار من بود.

مرینت رفت و گهواره رو گذاشت جلوی در اما هرچی در زد کسی نیومد.

من_مرینت همکارم دیروز با زن و بچش رفت کانادا🤦‍♂️

تمام تلاش های ما بی نتیجه موند.

آخر سرم این فسقلی راش به خونه خودمون باز شد!

مرینت_هیچ کس قبولش نکرد حالا چیکار کنیم؟.. بزاریمش یتیم خونه؟

من_اه میخوای اینکارو بکنی خودت بکن من عذاب وجدان میگیرم!

مرینت_خوب منم میگیرم. راستش اصلا دلم نمیاد!.. حالا بیا یه مدتی نگهش داریم تا ببینیم بعدش چیکار کنیم.

من_باشه.. فک نکنم خیلی هم سخت باشه!

آره.. خیلی سخت نبود، در یک کلام بگم.. فاجعهههههه بود!!!!

داخل گهواره اسرار آمیزی که از ناکجا آباد پیداش شده یه دختر بانمک بود.

همه جای گهواره رو گشتیم و چندین بار هم نانه رو خوندیم. اما تنها چیزی که بود یه نامه خیلی عجیب، یه پستونک و یه شیشه شیر بود 😑

مرینت_اسم این فسقلی رو چی بزاریم؟

من_نه نه ما روش اسم نمیزاریم..

مرینت_قراره فقط یه مدت پیش ما بمونه نمیشه که هیچ اسمی نداشته باشه!

من_ولی ما قراره آخر امسال از هم جدا بشیم یادت رفته؟

مرینت_میدونم، این کوچولو هم که نمیخواد همیشه پیش کسایی که همیشه باهم نیستن بمونه😁

من_خیله خوب.. اسمشو چی بزاریم؟

مرینت_اوووووممممم.... نمیدونم.. 😑

قیافه من:، 😐

مرینت_تو یک پیشنهادی بده!

من_چرا من؟!

مرینت_حالا نمیمیری یه پیشنهاد بدی😑

من_خوب.. آلیس چطوره؟

مرینت یکم بهش نگاه کرد_عالیه!!!

خوب.. وحالا آلیس کوچولو بزرگترین دردسر ما شد!

من_راستی، میخوایم به بقیه راجب این بچه چی بگیم؟

مرینت_بچه اسم داره!!.. ولی.. راست میگی باید چی بگیم؟میگیم بچه خودمونه دیگه!

من_یعنی چی که میگیم بچه خودمونه! اصن امکان داره چیزی که میگی؟!

مرینت_اره براچی نداشته باشه، ما نزدیک یک ماهه که دوستامون ندیدیم میتونیم همینو بهونه کنیم..

من_ولی تاجایی که من میدونم یه بچه 9ماه طول میکشه برای اینکه بخواد بدنیا بیاد!

مرینت_خوب ما شاید اولین سال زندگیمون باشه ولی اولین سال دوستیمون نیست که!!

من_خدایا این قرار داره به کجا میکشه!

مرینت_یه چیز جالب!!!!..

من_ دیگه چیشده؟

مرینت_ما الان پدرو مادریم!!!!

من:😳

اینجوری که این براش ذوق میزد به اینکه قراره آلیس رو بدیم به کسی شک کردم😑

راستش خیلی بامزه بودو دوست داشتنی...

ولی مسئولیت سنگینیه و هیچ کدوممون سرشته ای از پدرو مادر بودن نداشتیم!

مرینت_باید یه ذره بریم براش خرید کنیم.

من_مثلا چی؟

مرینت_شیشه،لباس،پوشک،....

یا خدا این کم بود یکی دیگه هم اضافه شد😑

مرینت+یه دنیا واسه آدرین لیست خرید نوشتم که حتی مطمئن نبودم مورد استفاده قرار میگیره😂.. به هر حال حاضر شد و رفت تا از شهر مواد مورد نیاز رو بخره و از اینجا به بعدش رو من تعریف میکنم.

من+میخواد از احمقانه ترین کاراش تعریف کنه😂

مرینت+من از کجا میدونستم دندون نداره خوب😑حالا ولش کن الان تعریف میکنم

 

مرینت*

آدرین رفته بود و حالا من توی خونه با آلیس تنها بودم..

آلیس رو روی مبل نشوندم.

من_خب فسقلی گشنت نیست؟

لباساش که تمیز به نظر می‌رسید. پستونکشم که توی دهنش بود.

توی همین افکار بودم که یهو زد زیر گریه😳

من با استرس بغلش کردم_چیشده..کجات درد میکنه.. گشنته؟

ولی فقط گریه میکرد!

خدایا باید چیکار کنم؟!!

حتما گشنشه!

رفتم توی یخچال نگاه کردم....

 

آلیس*

دَدَ.. اَدَ

(یه روز به امید خدا می‌فهمیم چی گفت😅)

 

آدرین*

رفتم توی سوپر مارکت و چیزایی که یه بچه نیاز داره رو خریدم.. مثل شیر.. و چندتا عروسک کوچولو و نرم!

خواهر یا برادر کوچیکترین نداشتم که مرتقبشون باشم ولی بچه دوستام بودن😅

وسایلارو توی صندوعقب گذاشتم و سوار ماشین شدم..

پشت چراغ قرمز گوشیم زنگ خورد!

درییینگگگ

مرینت بود!!!!!!

من_الو..

مرینت با دادو ناله گفت_الو آدرین.. تورو خدا زود بیا خونه آلیس دائم گریه میکنه و جیغ میزنه من باید چیکار کنم؟!!

من_یکم سعی کن با بازی کردن حواسشو پرت کنی دارم میام!

ای خدا این دختر نزنه بچه رو بکشه😑

دیگه وقتشه از قدرتی که بهم داده شده استفاده کنم.

با ماشین کارم اومده بودم، آژیر پلیس رو روشن کردم... پامو گذاشتم روی گاز و سریع رفتم سمت خونه!

ماشین رو توی پارکینگ نذاشتم و بخاطر عجله جلوی خونه پارک کردم.

صدای گریه های بلند آلیس از همینجا شنیده می‌شد!

سریع کلیدمو در آوردم و رفتم تو خونه!

آلیس روی صندلی نشسته بودو یه عالمه خوراکی جلوش بود.

مرینت هم عین دلقکا داشت ادا در می‌آورد!

من_🤨ها؟

مرینت_وای خداروشکر اومدی این چرا ساکت نمیشه!

من_چرا اینهمه خوراکی جلوش گذاشتی؟.. چرا دست بچه موزه؟

مرینت_فکر کردم گشنشه!

من_اخه احمق مگه بچه چندماهه موز میخوره؟!

مرینت_نمیخوره؟

ای خداااا.. این آخر بچه رو به کشتن میده😑

رفتم سمت مبل.. آلیس تا منو دید ساکت شد.

مرینت_جَلَل خالق!!! تا تورو دید ساکت شد!!

بغلش کردمو خوراکیارو از دستش گرفتم..

من_لاقل برو از توی صندوعقب وسایلارو بیار!

مرینت_تو فقط اونو ساکت نگه دار من بقیه کارارو میکنم!

حداقل این یه کارو شاید درست میتونست انجام بده🤦‍♂️

مرینت_اینایی که تو پلاستیکیه هیچ کدوم از چیزایی نیست که

من گفتم بخر!

من_چون هیچ کدوم لازم نبود.. بیا آلیس رو بگیر تا براش شیر درست کنم.

مرینت_مگه بلدی؟

من_خوشبختانه ارن اونقدر بخاطر نگه داری از آرتمیس ازم کار کشید که یه چیزایی یاد گرفتم.

مرینت_وای خوش بحالت آلیس چندتا هم بازی هم سن و سال خودت داری.

آلیس رو میخواستم بدم بغل مرینت ولی به محض اینکه فهمید دیگه تو بغل من نیست باز شروع کرد به گریه کردن😑

 

مرینت*

با کمک و راهنمایی آدرین بالاخره تونستم براش شیر درست کنم😅

چندتا عروسک کوچولو هم بهش دادیم.

بچه داری واقعا سخت و خیلی شیرین تر از اونچه که فکر میکردم بود.

از اونجایی که کلا با من قهر بود آدرین شیشه شو بهش داد.

رفتم و وسایل های آلیس رو توی اتاق مهمان گذاشتم.

_آدرین میتونی..

چه بامزه،هردوتاشون روی مبل خوابشون برده بود😂

نمیدونم چرا ولی دوست ندارم این روزا هیچ وقت تموم بشه🙂

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

لایک و کامنت فراموش نشه 🙂♥💬