منشی قلبمf2p1

R.A R.A R.A · 1402/06/19 22:47 · خواندن 2 دقیقه

اینم از پارت بعد

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

نباید بهش دست میزدم ولی خب جدیدا وقتی میبینمش دلم میخواد لمسش کنم و ببوسمش ولی نه اجازه اینکار را به خودم نمیدم نمیشه تا وقتی که خودش بخاد حرکاتش برام مهم شده احساس میکنم اونم ی حسی به من داره

دو سه روز میگذره تب رزیتا داره کم کم میاد پایین دیگه امروز باید دمای بدنش معمولی شده باشه رفتم دم اتاقش در زدم 

رزیتا.بیا تو با صدای بغض دار

مت.بهتری عزیزم

رزیتا.خوبم ولی ولی دلم برای پدرم خیلی تنگ شده و زد زیر گریه

کنارش نشستم بغلش کردم حرکاتم دست خودم نبود دیدم اونم سرشو گذاشت رو شونم

مت.پدرت چند سالش بود؟

رزیتا.سنی نداشت سی و هفت سالش بود ولی بخاطر اون تصادف لعنتی....

مت.اخه عزیزم اون موقع چند سالت بود

رزیتا.۱۲سالم بود من چهارده سالگی اومدم اینجا

مت.چ..چ..چی چهار ده سال تو که سنی نداشتی چطور من استخدامت کردم از بس این چند سال سرم شلوغ بود

رزیتا.مگه چکار میکردی

مت.مشغول گرفتن دکترا بودم در کنارش دکتر عمومی هم بودم دکترا که گرفتم مشغول دارو سازی شده دیدی که نزدیک یک ساله که دیگه دکتری را کنار گذاشتم و فقط دارو می‌سازم فقط دنیال منشی بودم راستی تو چند سالته؟

رزیتا.اوهوم الان18سالمه ولی خب به قیافم و اندام...(حرفشو خورد)بیشتر میخوره

مت.واقعا منم فکر نمیکردم هیجده سالت باشه

اصلا یادم رفته بود برا چی اومدم تو اتاقش تب سنج را برداشتم تبش نرمال بود خدارا شکر حالش بهتر بود این چند روز خیلی ضعیف شده بود درحدی که به سختی میتونست راه بره 

خونه من همه امکاناتی داشت تلوزیون آشپزخونه با وسایل مختلف ولی خب اینقدر سرمون شلوغه که دیگه این تلوزیون دوسالی میشه روشن نشده تصمیم گرفتم چند روز کارم را کنار بزارم و استراحت کنم تصمیم گرفتم به یک سفر برم ولی خب رزیتا تنها بود سرمو برگردوندم رزیتا به سختی داشت راه می‌رفت سریع بلند شدم و دستم را دور کمرش گرفتم و ی دستمم زیر زانو هاش گذاشتم و بغلش کردم متعجب شد این حرکتم واسه خودمم عجیب بود روی کاناپه گذاشتمش و باهاش چشم تو چشم شدم وایی تا حالا دختری ب این زیبایی ندیده بودم

مت.چیزی میخواستی

رزیتا.نه فقط میخواستم از اتاقم بیام بیرون خسته شدم از اون اتاق لعنتی 

مت.باشه عزیزم راستی من میخوام  چند روز برم سفر همراه من میای

رزیتا.اِم خب خوشحال میشم بیام

مت.عالیه پس ما فردا راه میرفتیم تو اتاق من ی چمدون هست هرچی لازم داری بزار توش 

رزیتا.باشه ممنون مت

......

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

هرچی حمایت ها بالا تر پارت بعد هیجان انگیز تر