نمیخوام عاشق باشم p13

𝓗𝓸𝓼𝓷𝓪 𝓗𝓸𝓼𝓷𝓪 𝓗𝓸𝓼𝓷𝓪 · 1402/06/18 16:28 · خواندن 2 دقیقه

سلااام

نکته : لوکا و کاگامی خیلی هول تشریف دارند

بسع دیگه

بپر ادامه...

 

 

 

 

.....از زبان آدرین.....
میخواستم یه سیلی آبدار بزنم به اون بچه پرو که ....
عنتر خانم وارد اتاق شد🙄
کاگامی: سلااااام آدرینننن
بهش نگاه نکردم و همینجوری که با عصبانیت به کافی نگاه میکردم گفتم: ای درد. همیشه بد موقع وارد میشی...
اینو گفتم و به کافی نگاه کردم که دیدم داره به کاگامی نگاه میکنه و یه لبخند ملیحی ام رو لپاشه....
رومو برگردوندم و به کاگامی نگاه کردم که دیدم...
بله
اونم همینطور
با خشم برگشتم سمت کافی و چشمامو بستم و  محکم زدم تو صورتش...
آخخخ که جیگرم حال اومد
خیلی وقت بود نزده بودم هیچکسی رو،
تقریبا ۲ روزی میشه...
چشمامو باز کردم دیدم کاگامی رو زدم!
دیدم یه رود خونه خون از گوشه لبش جاریه
رد دستام رو صورتش مونده بود

            .......از زبان کاگامی.......
دیدم آدرین میخواست آقای کافی رو بزنه ولی من زودتر رفتم و جلوی سیلی قرار گرفتم و چشمامو بستم...
یه صدایی درونم میگه اسکل ولش کن تو برای چی رفتی جلو سیلی؟
گفتم بهش که من دوسش دارمم
که یهو یه سیلی محکم خورد تو صورتم
جاری شدن خون رو حس میکردم
تلخیه خون رو تو دهنم حس میکردم
با چشمانی پر از اشک به آدرین گفتم گمشو بیرووووووننننن
اونم بدونه اینکه حرف بزنه با تعجب رفت بیرون
صورتم خونی بود
تا اینکه.....

             ......از زبان لوکا.......
چی شد؟
اون خوشگل خانم برای من رفت جلوی سیلی؟
خداکنه دوسم داشته باشه لاقل
چون به لطف اون به عشق در نگاه اول اعتقاد پیدا کردم....

           ........از زبان کاگامی........
تا اینکه آقای کافی از رو میز یه دستمال ورداشت و شروع کرد به پاک کردن صورتم
همینجوری داشتم بهش لبخند میزدم که گفت :
من اجازه دارم بدونم اسم شما چیه؟
من: بله حتما، اسم من کاگامیه. و اسم کوچیک شما؟
آقای کافی: لوکا ، من لوکا هستم
من : خوشبختم
لوکا: همچنین
همینجوری  به هم زل زده بودیم که یادم رفت دسته گلی که برای لوکا آورده بودم و بهش بدم
رفتم بهش گفتم: بفرمایید این گل قرمز برای شما
گل رو از دستم گرفت و تشکر کرد
واییییی
دوست دارم ماچشش کنمم
من : ببخشید
لوکا: جانم
من: من دوست دارم شما رو ب....ببوسم ا..اجا...اجازه.. هس..هست؟
بوسه آرومی روی گونم زد و گفت: اجازه هست.
بعد خودش اومد لبشو چسبوند رو لبم
اخ الانه که من بمیرم از خوشی

 


              "پایان پارت"
خسته شدم🤕
ولی بخاطر شما ها دارم پارت میزارم وگرنه ایده هام ته کشیده
اونوقت شما یه لایک نمیکنید
لاقل بگید خسته نباشی
با لایک و کامنت زیاد من بیشتر انرژی میگیرم و زود تو پارت طولانی میدم