قمارعشق p23
برو دیگه ...
آدرین
ازتون موقع که آدرین جون اون دختره رو نجات داده شش ماه میره و ما به خونه ای جدید رفتیم من ، مرینت و خاله سارا و فلیکس و گاگامی توی یه همون ساختمون زندگی می کنیم مامان بابا رفتن مارسی و حالا حالا قرار نیست بیان اونا حال عروس خودشون رو ندیدن من هم دادم کم کم عاشق مرینت میشم نمی دونم ولی رفتارش کاراش و... دوست دارم
مرینت
الان شش ماه توی خونه ای جدید زندگی می کنیم من آدرین اتاقمون از هم جداست ومن به آدرین عادت کردم نمی دونم ولی عاشق شدم
صبح
آدرین: سلام صبح بخیر
مرینت: سلام صبح تو هم بخیر
مرینت : بفرمایید صبحانه آماده هست
آدرین : ممنون
مرینت : خواهش ؛ راستی امروز خاله سارا اومد با تو کار داشت می خواست در باره سفر باهات صحبت کنه
آدرین : سفر
مرینت : آره سفر
آدرین : بعد از صبحانه بهش سر میزنم میگم
مرینت باشه
بعد از رفتن به خونه( خاله انکار خونه توی جنگل های آمازون هست)
آدرین : سلام خاله
خاله : سلام
آدرین: مرینت بهم گفت که می خواستین در مورد سفر باهام صحبت کنید
خاله: آره چقدر اینجا بمونیم مگه مرینت رو گروگان گرفتین (خاله دست رو دلم نذار که خونه ) وقتی بهش گفتم چشماش برق افتاد قرار بریم مارسی هم مرینت با پدر و مادرت آشنا میشه هم خال و هوا عوض می کنیم
آدرین : باشه کی قرار بریم
خاله : فردا صبح
آدرین : پس من برم به مرینت بگم
خاله : برو منم برم به مامانت بگم که قرار بیایم
آدرین: خدافظ
خاله : خدا حافظ
مرینت
داشتم برای ناهار درست میکردم که آدرین اومد .
آدرین : مرینت
مرینت : بله!!
آدرین : وسایلت رو جمع کن که قرار بریم مارسی
مرینت با ذوق : واقعاً
آدرین با لبخند : آره
مرینت خیلی دوست دارم برم چون تعریف شو از گاگامی شنیده بودم
آدرین : می خوام یه چیزی بگم
مرینت : چی
آدرین : اگه ما بریم اونجا تو باید پیش من بخوابی مشکلی نداری
مرینت با خجالت و لکنت : نه .. اشکال ...نداره ... نه ... اینکه ... اشکال داره ولی ...
آدرین با خنده
آدرین : باشه فهمیدم خجالت نکش
و بعد یک دفعه گونه های مرینت رو می بوسه ومیگه
آدرین : برو وسایلت رو جمع کن من ناهار درست میکنم
مرینت :با..شه
مرینت
آدرین گونه هامو بوسید و قرار بریم مارسی من قرار کنارش بخوابم نمی دونم چرا هم استرس دارم هم نگرانم چو مثل اون دفعه...
فردا صبح زود
مرینت : سلام خاله
خاله : سلام مرینت ؛ آدرین کو
مرینت : داره حاضر میشه
خاله : آهان
بعد گاگامی میاد
گاگامی : سلام بر همگی
مرینت: سلام
خاله : سلام چطوری
گاگامی : عالی و...
بعد از کلی صحبت کردن آدرین و فلیکس میان و همه با هم سوار ماشین میشن و میرن به راه آهن تا برن مارسی و توی را خیلی بهشون خوش گذشت و وقتی رسیدن ...
بسه دیگه ببخشید کم بود
لایک 28تا کامنت 23تا
دوستون دارم 😉❤️