old love پارت 3

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 1402/06/16 18:08 · خواندن 3 دقیقه

こんにちは、営業しています。パーティーを開きたいのですが、続きを読む 👇👇

 

 

آدرین مرینتو به اتاقش برد ، و بعد شروع کردن به درس خوندن 

وقتی آدرین داشت برای مرینت توضیح می داد مرینت اصلا متوجه نمی شد چون همش داشت به آدرین نگاه می کرد بنظرش اون پسر خیلی جذابه ، مهربونه و شاید بعضی وقتا خجالتی بشه

مرینت یهو ناخواسته گفت : آدرین تو خیلی جذابی 

مرینت بعد از تموم شدن حرفش خجالت می کشه و مثل گوجه سرخ میشه

مرینت همونطور که سرش پایین بود گفت : ببخشید فکر کنم نباید اینو می گفتم 

آدرین دستش رو می زاره روی گونه راست مرینت صورت مرینتو میاره بالا و بهش میگه : توهم خیلی خوشگلی، خوشگل ترین دختری هستی که تو عمرم دیدم 

امیلی برای مرینت و آدرین بستنی اورد و یه چیزی براش عجیب بود اون  آدرین رو دیده بود که دستش روی گونه راست مرینت و اون یکی دستش دوره کمره مرینت بود 

مرینت و آدرین هردو خجالت کشیده بودن تا اینکه امیلی گفت : امم خب من براتون بستنی اوردم، و بعد بدون اینکه چیزی بگه از اتاق می ره 

آدرین به مرینت میگه : بیا اول بستنی بخوریم بعد دوباره بهت یاد می دم 

مرینت باشه ریزی میگه و شروع به بستنی خوردن می کنه 

آدرین وقتی داشت بستنی می خورد نگاش به لبای مرینت می خوره با خودش فکر می کنه که یعنی یک روز می تونه اون لبارو ببوسه؟ 

آدرین یهو به مرینت میگه : لبت بستنی ای شده، و تا اونجایی که می تونه به مرینت نزدیک می شه ، آدرین اول می خواست با زبونش لب های مرینتو تمیز کنه ولی بعد یادش می یوفته مرینت هنوز مال اون نیست و بعد انگشت شستش رو روی لب های مرینت می کشه

آدرین بیش از حد به مرینت نزدیک شده بود انقدر که اگه یکشون حرف می زد لباشون می خورد به هم یجورایی انگار مرینت تو بغل آدرین بود 

آدرین فقط برای پاک کردن بستنی از رو لبای مرینت بهش نزدیک نشده بود اون می خواست مرینت رو ببوسه اونم برای اولین بار 

مرینت چیزی نمی گفت و فقط به چشمای سبزه آدرین خیره بود مرینت الان برای هر چیزی خودشو آماده کرده بود حتی اولین بوسش توسط آدرین 

آدرین لباشو به لبای مرینت بیشتر نزدیک می کنه تا اینکه یکم از لب بالاش به لبای مرینت می خوره 

ولی مرینت مانع اولین بوسه ی خودش و آدرین میشه اون خودشو از آدرین جدا می کنه و میگه : فکر کنم خودم بتونم تمیزش کنم 

مرینت می دونست که لبش بستنی ای نشده و آدرین برای بوسیدنش بهش نزدیک شده ولی یک سوال تو ذهن مرینت بود که چرا آدرین می خواست ببوستش؟

مرینت به آدرین میگه : آدرین چرا می خواستی منو ببوسی؟ چرا به دلیل پاک کردن بستنی بهم نزدیک شدی؟ 

آدرین برای سوال مرینت هیچ جوابی نداشت فقط می تونست بهش بگه عاشقشه ولی آدرین یک چیزه دیگه گفت : چون لبای قشنگی داری همش فکر می کردم که چه مزه ای هستش 

آدرین از چیزی که گفت خجالت کشید یعنی الان مرینت چی راجبش فکر می کنه 

مرینت از آدرین ترسیده بود اگه یچیزی بیشتر از بوسه می خواست چی؟ مرینت با ترس به آدرین میگه : فکر نمی کردم که همچین آدمی باشی 

آدرین گیج شده بود نمی دونست چی بگه تنها راهی که داشت اعتراف به مرینت بود اگه بهش نمی گفت مرینت بد راجب آدرین فکر می کرد 

آدرین یهو میگه : دروغ گفتم برای چیزه دیگه ای بهت نزدیک شدم 

مرینت با تعجب : پس برای چی ....،دلیله دیگه ای نیست 

برای چی بهم نزدیک شدی؟ 

 

برو خونتون حوصله ندارم بقیشم نخون چون اگه بخونی گراز میشی