رمان تو دلیل من برای بودنی ❤p2

𝑬𝒍𝒊 𝑬𝒍𝒊 𝑬𝒍𝒊 · 1402/06/15 15:44 · خواندن 1 دقیقه

سلام اومدم با پارت ۲ .

از زبون کارا : همه داشتن باز شعر رو ادامه میدادن و من رو بقل میکردن به جز... دنی.  بله دنی با من مشکلی نداره فقط یکم درونگرا هست و از این کارا خوشش نمیاد و فقط اومد دستش رو شونم گذاشت و گفت : تولدت مبارک کارا. 

گیج بودم ولی رفتم لباس خوب پوشیدم و موهام رو مرتبط کردم و برگشتم و با هم دیگه کیک خوردیم. 

چون فردا  روز تعطیل بود تصمیم گرفتیم همه شب اینجا بخوابن . فردا از زبون کارا : از خواب بیدار شدم ، هیشکی بیدار نبود، رفتم تو آشپز خونه تا آب بخورم.... بعد یهویی سر خوردم و نزدیک بود بیفتم ولی تا گفتم الان میفتم.، یهو انگار کسی من و گرفت و بقلم کرد ..... سرم رو برگردوندم ، دنی بود ! اون بیدار بود ؟

دنی گفت : باید بیشتر مواظب باشی .

گفتم : تو بیدار بودی ؟

گفت : آره،  و شما تا لنگ ظهر خواب بودی .

خندیدم و گفتم : آره. 

من همونجوری تو بغل دنی بودم ، حس خاصی داشت ..