موج عشق
سلام این همون رمان عشق میراکلسی هست گمم نکنید بپر ادامه
از زبان ادرین. دیدم نه مامانم هستش نه خالم یه برگه رومیزه برش داشتم نوشته بود تو خودت رو از من گرفتی منم عشقت رو ازت میگیرم و اون دوتا زن رو ازت گرفتم ....
دلم شور میزنه اخه مرینت دختره اگر باهاش کاری کنه... خیلی درد میکشه گناه داره باید کمکش کنم(ام مامان خاله هم که مهم نیست فرزندم😐😑)رفتم دنبال مرینت مامانش گفت مگه با تو نبود متوجه شدم که حتی داخل خونه هم نرفته برگشتم دیدم یه برگه رو شیشه ی ماشینه یه ادرسه رفتم داخل دیدم یه دختر سیاه پوش از جلوم رد شد و رفتم دنبالش سیاه پوش نبود ولی مرینت که دست و پاش بسته شده روی یه صندلی بیهوش و زخمی افتاده دلم شکست دست و پاشو باز کردم بغلش کردم و رفتم گذاشتمش تو ماشین و بردمش خونمون سیستم مراقبت رو روشن کردم مرینت رو تخت دونفره مون گذاشتم بعد رفتم به همون ادرس خالم رو در حد مرگ کتک زده بود بود مامانم هم بیهوش به همون حالت مرینت رو صندلی بود صندلی بود اونا رو هم باز کردم و تو ماشین بردمشو ن رفتم و اون دختره رو کشتم و فرار کردم بعد نقابش رو برداشتم دیدم که اون لایلاس(خاستم از شرش خلاص شم😂😂+ بعد رفتم پیش مرینت و مامانم و خالا رو تو اتاقاشون گذاشتم بعد رفتم پیش مرینت لباشو بوس کردم و رفتم جعبه ی کمک های اولیه رو اوردم چون به اندازه ی ۱۷ سانت دستش پاره شده بود دستش رو باند پیچی مردن و دیدم چشماشو اروم باز کرد گفت اد...اد.. آدرین..س..سرم..سرم درد میکنه (مرینت وقتی استرس بگیره یا حالش بد بشه سردرد میگیره. )گفتم مریضیته چیزی نیست گفت نه این دفعه مثل دفعه ی اول که سردرد عجیبی گرفتم گفتم میخوای ببرمت بیمارستان گفت نه نیازی نیست یکم باید استراحت کنم ..
ادرین پرده های دوتکه ای که عکس مرینت و ادرین بود را کشید و اروم جفت مرینت خوابید ... که یک دفعه صدایی امد و ادرین بلند شدو رفت اما...
خب برای پارت بعد ۱۳ تالایک ❤️❤️❤️❤️