عشق بچگی s4 p2

𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 · 1402/06/11 14:58 · خواندن 1 دقیقه

.

مرینت. فکر خوبیه 

آدرین. من میرم بهشون زنگ بزنم

اون شب برای مرینت شیرین ترین شب امرش بود چون بلا خره تونست به دلیل گریه های شبانه مارینا بیدار بمونه آدرین هم نمیتونست بخوابه مرینت مارینا رو بغل گرم مادرانه ای واقعی زد و از پله ها پایین رفت روی کاناپه نشست و تلویزیون رو روشن کرد آدرین شیر برای مارینا درست کرد و داد بخوره بچه بچه از خستگی به خواب رفت و مرینت هم اونجا خوابش برد و سرش دو روی شونه آدرین گذاشت

روز بعد 

آدرین. آخ گردنم 

آدری. 

 اومدم تا بلند بشم دیدم بچه داره تو بغل مرینت میخنده و مرینت خوابیده منم آروم بچه رو گرفتم و اون رو توی گهواره اش گزاشتم و مرینت بغل کردم بردم توی اتاق خواب و آدرین. یک صبحانه مفصلی چیدم رفت با بچه بازی کردم(بچه اسباب بازی نیستا)

یک ساعت ‌‌و نیم بعد

مرینت. وای بچه کو آدریییییییییین

آدرین. وای چیشد 

مرینت. ب... بچه کو

آدرین. پایینه

مرینت. وای 

آدرین. چیزی شد

مرینت. نه فکردم بردنش

آدرین. حالا بریم صبحانه بخوریم 

 

 

مرینت. وای اینو ببین چجوری میخند

آدرین. آره تازه تو خواب بودی پدر دختری کلی بازی کردیم

مرینت. عه که اینطور  . وای آشپزی بلد بودی ما نمیدونستیم 

آدرین .ما اینیم دیگه 

مرینت. تو اینی برو ببین بچه چرا گریه میکنه

آدرین. ام خودشو کثیف کرده

مرینت. وای پوشک داریم

آدرین. نه (خیلی ریلکس نه)

___________________________________________

اینم از این پارت