خون آشام زندگی من s2 p5
بعد قرن ها پارت دادم😂برید ادامه مطلب
__________________________________________________
روز بعد.....
راوی.....
مرینت که در حال پریشونی و استرس بود جملاتی زیر لب میگفت <چیکار کنم>
اریکا: خانم مرینت دوپنچنگ لطفا زودتر تصمیم بگیرید که میخواید بچه رو بندازید یا خیر
مرینت: م.من ب.بچه رو م.میندازم
اریکا: مطمئنید خانم دوپنچنگ
مرینت: ب.بله
اریکا: خب روزی ۲ بار به اندازه یه قاشق کوچیک از این پودر بخورید مطمئن باش ک تا هفته دیگه بچه سقط میشه فقط چند تا عوارض داره که
(تق تق) صدای در زدن اریکا: بفرمایید
آدرین: م.مرینت زود باش بریم آرتور اومده اینجا و میگه شاهزاده لوکا اومده سمت قصر
مرینت: واق.واقعا ببخشید خانوم طبیب من میرم خداحافظ
اریکا: باشه خانم دوپن خداحافظ ......... (رفتن)
اریکا: عه خانم دوپن چنگگگ عوارضش رو نگفتم خانمم...... پوففف حتما خودش میفهمه عوارضش چیه
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
مرینت : آدرین مطمئنی که اون لوکاس ؟
آدرین: آره (کشیدن شنل روی سرش)
مرینت: دندوناتو معلوم نکن کسی نباید بفهمه تو خوناشامی
آدرین: باشه حالا سوار کالسکه شو
مرینت: باشه
راوی**
وقتی که آرتور. مرینت و آدرین از شهر انسان ها خارج شدن و رسیدن به قصر تاریکی مرینت سریع پیاده شد و رفت به سمت لوکا
مرینت: لوکااا
لوکا: مرینتت... ت.تو حالت خوبه ؟
مرینت: ی.یه جورایی آ.آره!
لوکا: راسته که کار خوناشام ها نیست کار گرگینه هاست
آدرین: آره درسته
لوکا: چی اوو شاهزاده آدرین خوناشام
مرینت: لوکا تو اونو میشناسی؟
لوکا: اوهوم
آدرین: خوش اومدی شاهزاده لوکا انسان!😏
مرینت: لو.لوکا باید یه چیزی بهت بگم راستش م.من
لوکا: یه لحظه مرینت آدرین برادرت ادوارد کجاست ؟
مرینت: اسم اون ادوارد بیشرف رو نگو
لوکا: چرا
مرینت: او.اون به من ت.ج.ا.و.ز کرد
لوکا : چییی مرینت چی میگی مگه نگفتم مراقب خودت باش 😡
مرینت: لوکا من ازش حاملم:(
لوکا: چ.چییییییی تو چقد بیشرفی آدرین که از اون مراقبت نکردی یا اینکه خودتم مث داداشتی؟ هانننن
آدرین: بزار برات توضیح بدم راستی مرینت بچه رو سقد میکنه قضیه از این قراره که.............
راوی: وقتی آدرین تمام ماجرا رو برای لوکا تعریف کرد لوکا عصبانی عصبانی بود
مرینت: ما.ما باید به گرگینه ها حمله کنیم
آدرین: من هم کمکتون میکنم چونکه با گرگینه ها دشمنی دارم با اینکه فلیکس گرگینه پسر خالمه
مرینت:چیی تو کمکمون میکنی پس اونی که خیلی شبیه تو بود پسر خالت بود؟
آدرین: آره
لوکا: میشه بگی چرا با گرگینه ها مشکل داری؟
آدرین: بزار همه چی رو بهتون توضیح بدم داستان از این قراره که...... مادرم خوناشامه پدرم هم همینطور اما شوهر خالم گرگینه بود وقتی اونا ازدواج کردن و بچشون فیلیکس بدنیا اومد. فیلیکس هم نصف گرگینس و نصف خوناشام و خیلی خیلی شبیه منه انگار که دوقولو ایم اما! پدر من و پدر اون باهم جنگ داشتن و پدرش باعث شد پدر و مادرم بمیرن:( من بخاطر همین میخوام ازشون انتقام بگیرم...
مرینت: پس یعنی هم پدر و مادر تورو کشتن و هم پدر مادر منو ؟
آدرین: اره😥
مرینت: آییی دلم
آدرین: مرینت حالت خوبه؟
لوکا: مرینتت
آدرین : آرتور سریع برو به ملین بگو پودر رو بیاره
آرتور: باشه
▪از زبان آرتور▪︎
سریع رفتم پیش ملین و دیدم داشت یه کاری انجام میداد گفتم : داری چیکار میکنی عزیزم؟
ملین:عه آرتور تویی عممم هیچی!
آرتور: سریع پودر خانم مرینت رو بیار
ملین: عه بیا ایناهاش
آرتور: سریع پودر رو گرفتم و به سمت شاهزاده آدرین رفتم و گفتم: بفرمایید اینم پودر
آدرین: مرینت بیا اینو بخور
مرینت: آه باشه
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
یک روز بعد
آدرین: مرینت بیدار شو
مرینت: اه چرا منو بیدار کردی نصفه شب من زمان خوابم قاطی کرده ما همیشه شبا میخوابیم خوناشاما روز
آدرین:😂 الان شبه پاشو لوکا اومده
مرینت: واقعا
آدرین: آره باید نقشه حمله رو بکشیم
مرینت:باشه اومدم
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
پایان پارت ببخشید کم بود برای پارت بعد 45 لایک و 40 کامنت