قمارعشق p18

. 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. . 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. . 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. · 1402/06/09 22:53 · خواندن 6 دقیقه

:^)

 

مرینت 

رفتم حموم (ذهن مریض ت رو چی بگم دیانا هان ) خدارو شکر آدرین نبود سریع لباس پوشیدم یه کراپ آستین دار سفید با یه بافت بلند نسکافه ای یه کیف هم رنگ بافت یه شلوار جذب که جلوی زانو ش پاره بو و یه کفش هم رنگ کراپ بود یه میکاپ ساده با یه رژ قهوه ای (چرا قطعی رژ افتاده  )

رفتم پایین 

 

مرینت:سلام خاله گاگامی فلیکس کجا هستن 

 

خاله : مرینت چقدر خوشگل شدی 

 

مرینت: ممنون 

 

خاله:پس بگو چرا 

 

مرینت: چی چرا 

 

خاله: آدرین عاشق شده بااین تیپ های که میزنی 

 

مرینت توی ذهنش : وای اگه بفهمه که آدرین عاشقم نیست چه حالی میشه. 

 

مرینت: ممنون خاله جان چشمات خوشگل می‌بینه  

 

خاله: بیا صبحونه بخور بعد برید 

 

مرینت : باشه ، آدرین کو خاله 

 

خاله : دید نمی یای از حموم رفت توی اتاق من حموم کرد 

 

مرینت: آهان پس من صبر میکنم تا آدرین بیاد 

 

آدرین: چند دقیقه مرینت نمیاد رفتم توی اتاق خاله حموم کردم لباس پوشیدم رفتم پایین دیدم مرینت روی کاناپه نشسته 

 

مرینت: سلام 

 

آدرین: سلام صبحونه خوردی 

 

مرینت :نه منظر تو بودم باهم بخوریم 

 

آدرین: باشه بریم بخوریم 

 

بعد از خوردن صبحانه

 

آدرین: مرسی خاله 

 

مرینت: مرسی خاله ما بریم ای کاش شما میومدین 

 

خاله: نه عزیزم من کار دارم  

 

آدرین:ما رفتیم 

 

مرینت:  خدا حافظ خاله جان 

 

خاله : خدا حافظ 

 

مرینت: رفتم پایین دیدم زوج جوان ما منتظر ما هستن 

 

گاگامی: چه عجب شما اومدید 

 

بعد از مشاجره 

 

فلیکس : خوب تو مرینت با ماشین قرمزه ما مشکی 

 

گاگامی : نه با ماشین مشکی 

 

فلیکس: نه ما میریم 

 

گاگامی: اصلاً هرچی مرینت بگه 

 

مرینت: پس من و گاگامی با ماشین مشکی میریم شما با ماشین قرمزه 

 

فلیکس : خا باشه 

 

مرینت: ما خانم ها هیچ وقت هم دیگه رو زمین نمی‌زنیم 

 

گاگامی: بزن قدش 

 

بعد هردو سوار ماشین شدن و رفتن 

 

 

فلیکس: قبلاً یه نفر بود می تونستید راضی کنی الان چی دو نفر شدن 

 

آدرین: راست میگی 

 

فلیکس: بریم 

 

توی ماشین گاگامی و مرینت 

 

مرینت : گاگامی تو از زندگیت بگو من تا بیست سالگی زندگی خوبی داشتم مامان بابای خوبی داشتم و یه خواهر کوچکتر از خودم 

 

مرینت: چرا تا بیست سالگی 

 

گاگامی: چون توی بیست سالگی تنها خواهرم و پدر مادرم رو از دست دادم قرار بود واسه عروسی من و فلیکس برنامه به چیدند که یه ماشین میزنه بهشون 

 

مرینت: خدا رحمتشون کنه‌ .

 

گاگامی : ممنون عزیزم 

فلش بگ : 

 

گاگامی : داشتم به عکس چهار نفر مون نگاه می کردم و اشکام سرازیر می شد  الان قرار بود من فلیکس اینجا باشیم و با مامان و بابا و آدریانا خوش باشیم ولی الان اونا کجا هستند من کجا هستم توی این یک سال خیلی جای خالی شون رو حس میکردم   بعد یه روز خود مامان سارا اومد و 

 

سارا: نگاه کن گاگامی تو الان نزدیک یک سال که عزا داری دیگه بسه بیا قرار ازدواج بزاریم 

گاگامی: مامان شما چطور دلتون میاد جای که پدر مادر دختر نیستن قرار ازدواج بزارید اصلا من نمی خوام ازدواج کنم می فهمین تنهام بزارید تنها باشم لطفاً 

 

سارا : درک ت میکنم اما..

 

گاگامی: اما ندار لطفاً برید بیرون خانم آگراست 

 

سارا: منم دردی که تو می‌کشی حس میکنم ولی تو نمی تونی تنهایی این بارو حمل کنی میفهمی 

 

گاگامی : پس برید بیرون لطفاً 

 

گاگامی :  از یکی از همسایه هامون شنیده بودم فلیکس هرز چند گاهی میاد دلم نمیاد بخاطر من زندگی شو به خاطر من از دست بده می خواستم برم که یه روز خاله امیلی اومد خونه ی ما 

 

امیلی: نگاه کن گاگامی تو خانواده تو از دست دادی منم کسی که قرار بوده عروس م بشه رو از دست دادم میفهمی الان اینجا تو اونجا آدرین فلیکس هم میاد به تو سر میزنم هم به آدرین یعنی این راه رو آنقدر رفته همه میدون برای چی اومده نگاه کن من حرف امروز که قرار بود از اینجا بری رو به کسی نمی کم ولی اگه میخوای بری بهم بگو که من اینارو دست به سر کنم 

 

گاگامی : شما الان میگید چیکار کنم هان 

 

امیلی : چیزی که توی قلبت هست رو انجام بده 

 

گاگامی : از طرف من از مامان سارا معذرت بخواه بگو بهش باید فکر کنم 

 

امیلی: باشه ولی فکر کردن تو بهونه هست 

ولی بهش میگم 

 

گاگامی : ممنون ... موضوع رفتن من بین شما می مونه 

 

امیلی : خیالت تخت باشه 

 

پایان فلش بگ 

 

گاگامی : رسیدم 

 

مرینت : چقدر زود 

 

گاگامی : به قول مامان سارا ما زن ها اگه بخوایم حرف بزنیم می‌تونیم بریم قلعه اورست رو فهت کنیم 

 

مرینت: با خنده خاله چه حرفی زده ؛ مگه قرار نبود بریم خرید 

 

گاگامی: نه خرید دفعه بعدی 

 

مرینت: اینجا موزه لوور هست 

 

گاگامی : آره 

 

بعد از نشون دادن موزه لوور 

 

گاگامی : خوب تو از زندگیت بگو 

 

مرینت : من فرانسه به دنیا اومدم و به همراه مامان و بابا رفتیم آمریکا وقتی من شش ساله بودم داداشم به دنیا اومد و وقتی هفت هشت ساله بودم پدرم از دنیا رفت 

 

گاگامی : خدا رحمتش کنه 

 

مرینت : ممنون 

 

گاگامی بیا بریم رود سند بهت نشون بدم و بریم بستنی بخوریم 

 

مرینت : باشه 

 

بعد از گرفتن بستنی 

 

که یهو گوشی موبایل گاگامی زنگ میخوره 

 

 

گاگامی: سلام فلیکس 

 

فلیکس: سلام قربانت شوم کجاین 

 

گاگامی: ما روی پل سند داریم بستنی می خوریم 

 

فلیکس : صبر کنید تا ما بیاییم باشه 

 

که یهو صدای جیغ یه زن اومد مرینت سریع رفت پیش زنه  بعد زنه با داد بچم غرق شد 

مرینت بدون توجه می‌ره توی آب 

و...

 

اگه لایک به 30تارسید و کامنت ها هم به 20تارسید پارت بعدی رومی زارم 

عاشقتونم بای 😉