❣️عشق جادویی ❣️p5

💗Fatemeh 💗 💗Fatemeh 💗 💗Fatemeh 💗 · 1402/06/08 01:00 · خواندن 4 دقیقه

سلام 

همونطور که قول دادم این پارت طولانیه. 

برو ادامه👇🏻👇🏻

 

 

یهو آدرین میاد و همه چیزو میگه و لوکا بهش میگه: 

لوکا: تو از کجا فهمیدی 

ادرین: اونشب میخواستم برم توی اتاقم که صدای جیغ مرینت رو شنیدم و فهمیدم که تو داری تهدیدش میکنی واسه ی همین چیزی نگفتم تا تو نفهمی و الان من تورو به سرزمین هوا تبعید میکنم نگهبانا. 

لوکا:صبر کن

 ادرین:ببرینش

 لوکا:من انتقام میگیرم قول میدم

و لوکا به سرزمین هوا تبعید میشه و مرینت و ادرین همو بغل میکنن و میبوسن و قرار میشه فردای اون  روز ازدواج می کنن. 

و لوکا به سرزمین هوا تبعید شد وقتی که به سرزمین هوا رسید متوجه شد که برای شاهزاده خانوم اون قلمرو همسری میخوان پس لوکا رفت و پرنسس رو شیفته ی خودش کرد پرنسسی با موهای خاکستری و چشمانی قهوه ای او خیلی زیبا بود ولی لوکا هنوز میخواست انتقام بگیره. 

روز ازدواج که رسید پرنسس لباسی به رنگ موهاش و تاجی به رنگ دریا بر سر داشت او خیلی زیبا شده بود نام

او آگاتا بود ولی نزدیکانش بهش اگی میگفتند  وقتی جشن تمام شد آگاتا و لوکا به اتاقشان رفتند اتاقی با رنگ های ابی و خاکستری به رنگ موهای آن دو. 

             🎀برگردیم به قصر مرینت 🎀

مرینت و آدرین درحال تدارک دیدن برای جشن بودن خیلی زیبا سالن ها راهرو ها و حیاط تزیین شده بود کم کم همه ی مهمونا از راه رسیدن تمام اشراف زاده ها از قلمرو های مختلف بجز قلمروی هوا چون با قلمروی ماه در جنگ بود. 

مرینت و آدرین در حال آماده شدن برای جشن بودن

که یهو در اتاق خورد وقتی درو باز کردن آلیا و نینو بودن اونا خیلی خوشحال شدن و کلی باهم حرف زدن. 

 ❄عکس لباسارو میزارم❄

💞توضیحاتی در باره ی جشن💞

«در همچین جشنی که دو وارث تتج و تخت که از دو قلمروی مخالف هستند باید از دو عاشق یک قطره خون روی کتاب جادویی ریخته شود تا ماه و خورشید برای همیشه به هم پیوند بخورند » 

و وقتی که مریند و ادرین آماده شدن جشن شروع شد قبل از ورودشون دربان ورودشونو اعلام کرد و با وارد شدن آنها روی سرشان گل ریختند. 

عاقد: در این شب شاهد ازدواج این دو پرنده ی عاشق هستیم. 

مرینت دوپن چنگ: آیا به من اجازه ی اجرای این مراسم را می دهید؟ 

مرینت: بله

ادرین اگراست: آیا اجازه می دهید؟ 

آدرین: بله

عاقد به مرینت و ادرین میگه که دستاشونو رو بیارن جلو وقتی مرینت دستشو جلو آورد عاقد یک سوزن با طرح ماه فرو کرد توی انگشت اشارش و ماه کامل شد.  و بعد یک قطره خون روی کتام مقدس چکید. 

نوبت آدرین شد رفت جلو و عاقد یک سوزن با طرح خورشید رو فرو کرد توی دستش همان لحظه  خخورشید بالا آمد یک قطره خون از آدرین روی کتاب مقدس ریخت و عاقد آنها را به عنوان یک زوج اعلام کرد. 

و آنها کتاب را امضا کردند  وو هم را بوسیدند بعد هم همه جشن گرفتند و رقصیدند. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بیا پایین تر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یکم پایین تر 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

رسیدی

خب اینم از پارت 5امید وارم خوشتون اومده باشه. 

اگه فن ارت درخواستی داشتین بگین. 

برای پارت بعدی: 

40کامنت 

30لایک 

4376کاراکتر

خداحافظ