⛓️The City of insistence⛓️

𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 · 1402/06/07 16:43 · خواندن 4 دقیقه

P3

توماس همه چیز را کلمه به کلمه برای نیکولاس توضیح داد اما نیکولاس هنوز متوجه نشده است ک حرف های توماس چه معنایی دارند اما جای تعجب ندارد توماس هم معنی برخی حرف های گنای را نفهمیده است او میخواهد دارد هر چه زود تر دوستانش را پیدا کند او و دوستان و برادرش علاقه ی زیادی به ماجراجویی دارند اما یکی از دوستان توماس علاقه ای به ماجراجویی ندارد و فقط سخت می‌کوشد و تلاش می‌کند و درس می‌خواند او علاقه دارد که دامپزشک شود؛ نام او مِت است پسری مو طلایی و سخت کوش و خشن

او ۱۵ ساله است و از توماس و بقیه ی شخصیت های داستان بزرگ‌تر است اما همکلاسی آن ها است(راهنمایی:این بخاطره اینه که مِت یک سال دیر تر شروع به تحصیل کرده و در اون یک سال مادرش بهش الفبا رو یاد می‌داده و باید بگم که مادر مت معلم هست

+میگم حالا که اینجوریه چجوری باید مت رو راضی کنیم همراهمون کنه چون اون در اکثر موارد تنها کار میکنه

_نگران نباش داداش کوچیکه حلش میکنم

(راهنمایی:همون طور که میدونید توماس و نیکولاس برادر هستند، اما یک چیز رو نمی‌دونید؛اون ها دو قلو هستند فقط توماس چند ثانیه زود تر به دنیا اومده و اینه که باعث میشه توماس برادر بزرگه باشه)

+خعله خب،حالا مطمئنی این گنای راستشو میگه

_آره اون بدون شک راست میگه اون بوی حقیقت میده

(رهنمایی:توماس حس بویایی خیلی خوبی داره و میتونه بوی همه چیز رو تشخیص بده بو هایی مثل حیوانات ، حقیقت،دروغ و ...)

+این خوبه چون حس بویایی تو هیچوقت اشتباه نمیکنه خیلی وقت ها هم به درد خورده

_نیکولاس

+چیه؟

_خسته نیستی؟

+خب میشه گفت هم هستم هم نیستم یعنی خسته هستم ولی میخوام هر چی زودتر برگردیم پیش بچه ها

_بیا یکم استراحت کنیم دیگه شب شده

+باشه

۱۰ ساعت بعد

_عاخخخخخخخخخخخخخ وای کمرم درد میکنه نیکولاس کجایی

ای بابا این پسره کجا رف یا خدا تو دیگه چ موجودی هستی

÷من‌هاما پسر نورون فرمانده ی ارتش جانگ لی هستم

_خب که چی اینجا چیکار میکنی

÷من باید از شما بپرسم در این منطقه ی ممنوعه چیکار می‌کنید؟ 

_داداش من کجاست؟

÷سوال رو با سوال حواب نده گفتم اینجا چیکار می‌کنید 

_هه تو این رو از ما میپرسی؟ ما خودمون هم نمیدونیم اینجا چیکار میکنیم

÷ببینم شما در مورد اربابان تاریکی چیزی میدونید؟

_اربابان تاریکی؟

÷بله

_نه تا حالا حتی اسمشون هم به گوشم نخورده حالا میشه جواب من رو بدید برادر من کجاست

÷همون پسره ی مو فرفری؟

_آره

÷داشت از برکه ی جینگ لی آب میخورد ما هم دستگیرش کردیم

_برکه ی جینگ لی؟ اون دیگه چیه

÷برکه ای که اِلف ها از اون آب می‌نوشند و کاری میکنه که سن الف ها بیشتر عمر کنند

_تو هم الفی؟

÷نه من هم مثل شما آدمیزادم 

_خب اینجا چیکار میکنی ؟

÷سال ها پیش من هم مثل شما از کره ی زمین‌ به اینجا اومدم

_عه گفتی اسمت هاماست؟

÷بله،شاید تو منو بشناسی

_من؟

÷بله

_من چجوری میتونم تو رو بشناسم

حتی تا الان اسمت به کوشم نرسیده

÷خب باید ی چیزی بگم اجازه هست؟

_آره

÷تا الان اسم پسر تاریکی یا‌ مرد محو شده در آسمان رو شنیدی؟

_اوم خب باید بگم توی ی کتاب در موردش خوندم ولی فکر میکردم فقط یک داستان باشه

÷آره اون ی داستانه؛ اون داستانه منه 

_اوووووو چه جالب میشه بیشتر توضیح بدی؟

÷باشه ولی قبلش بیا تا بریم داداشت رو بیاریم

÷به زبان الف ها:جونگ،لانگ،گیملی اون ها رو آزاد کنید

_چیزی گفتی؟

÷ب سربازا گفتم داداشات رو آزاد کنن

_داداشام؟

÷آره

_من ی داداش بیشتر ندارم

÷عه فک کردم اون کله نارنجی هم داداش شما باشه

_کله نارنجی؟

+بعله

پایان پارت سوم

تا پارت بعد لایک و کامنت فراموش نشود.

تا پارت بعد بدرود