Mistress🖤🥀

Harry Potter Harry Potter Harry Potter · 1402/06/07 15:00 · خواندن 3 دقیقه

این پارت آغاز عشق بلوبری را نمایان می‌کند....

□□□□□□□□♧♧♧♧♧♧♧♧□□□□□□□□□ 

لحظاتی بعد آدرین به صورت زیبا و پریگون مارینت چشم دوخت ..‌‌‌‌‌... آدرین لب به سخن با صدایی زیبا و رسا گفت :《مارینت چرا صحبت نمیکنی ؟! دلم برای صدات تنگ شده ..》 مارینت آرام آرام دوباره شروع به گریستن کرد ..... آدرین از حرف خود شرمسار شد او می‌دانست که مارینت توان صحبت با او را ندارد او بسیار دلتنگ معشوقه اش است..‌‌‌‌... 

دستان مرمری گون آدرین بر روی گونه های مارینت رفتند و مروارید های کوچک را یکی پس از دیگر از روی گونه های مارینت که اکنون به رنگ گل رز در آمده بودند پاک می‌میکردند .... 

مارینت صدایی مانند تمام لحظاتی که آدرین مشتاق صدای دلنواز آن بود شروع به نواختن کلمات کرد :《آ..درین ... م .. من خیلی نگرانت بودم و دلم برات .‌...تنگ ش.. شد..ه بب..و...دد ....》او دیگر بغض دلتنگی اش شکست دوباره خود را در آغوش گرم و دنج پسرک مو کهربایی جا کرد ..... آدرین دوباره صدایش که از هر آواز پرنده گان شنیده می‌شد و زیبا تر از آنها بود شمرده شمرده و با آهسته گفت :《من هم دلم برات تنگ شده بود مارینت ...خب حالا ازت میخوام که ...ما دیگه الان پیش همدیگه هستیم و تو داری گریه میکنی و این یعنی اینکه تو نباید خودت رو توی گذشته ها حفظ کنی ... گذشته ، گذشته است و تو نمیتونی اون رو تغیر بدی ؛تو باید در لحظات خودت رو جلو ببری تو باید تو نصف زمان بقیه شاد باشی ... الان انتخاب ها و سرنوشت مارو الان توی این گلدوزی زیبای زمین در کنار همدیگه قرار داد... انتخاب هامون و سرنوشت اونها الان مارو به این لحظه رسوند پس بهتره الان شاد باشی ...》

 آدرین بسیار محتاطانه کلمات را به کار می‌برد تا دیگر کلماتش باعث شکسته شدن قلبه شیشه مانند معشوقه اش نشود ....

 مارینت با کلمات زیبای آدرین آرام آرام ، آرام  میافت ... کلمات آدرین برای او نوش دارو بود ، صدای آدرین برای قلب شیشه مانند او دوا بود ... دوای آدرین برای او تلخ نبود ، برای او هم شیرین و هم تلخ تمام شد.....

 آدرین موشکافانه بازوهای ظریف معشوقه اش را به روبه رو کشید و گفت :《نظرت چیه بریم بستنی بخوریم میدونم خوشت میاد و میتونیم از همین راه که داریم میریم روی پل الکساندر سوم توقف کنیم و هز این زمان لذت ببریم ...》 مارینت با علامت سر جواب مثبت داد.

 لحظاتی بعد آدرین روبه روی بستنی فروشی که چرخ دار بود و با یک دوچرخه می‌توانست آنرا به حرکت در آورد ....

 آدرین دو بستنی خرید ، طعم مورد علاقه مارینت را به دستش داد ... طعم بلوبری و تمشک ..... آدرین همیشه طعم موز و شکلات را انتخاب می‌کرد.... آدرین و مارینت به سمت پل الکساندر سوم به حرکت در آمدند .. ک بستنی می‌خوردند...

 پل سنگفرش شده خیلی زیبا بود .... 

آنها روبه روی دریاچه ایستادند و به میله های آهنی تکیه دادند .... آسمان از رنگ آبی روشن به رنگ نیلی در می آمد خورشید در میان زمین فرو میرفت و جای خود را به آسمان نیلیگون هدیه میداد.....آدرین  و مارینت هردو به یکدیگر نگاه کردند و سپس نگاه خود را دوباره به غروب زیبا دوختند.... خورشید جای خود را به تاریکی میداد و دوباره تاریکی بر قلمرو حاکم میشد .... وقتی خورشید بر افروخته شد بوسه آب زیبا بین آن دو شکل گرفت .... عشق دوباره آنها با شروع تاریکی شکل گرفت ... آندو به بوسه رمانتیک خود ادامه دادند ...

 از نظر آنها رمانتیک ولی برای ما گویی ،  بوی غذایی گندیده میداد ولی برای آندو دوباره طمع خواست عشق بلوبری جریان یافت .......

 پایان این پارت از عشق بلوبری 

●○●○●○●○●○♡♡♡♡♡♡♡♡●○●○●○● 

این پارت هم با اتمام رسید ..‌ امیدوارم که شما هم در حرف های شگفت انگیز اقیانوس خروشان عشق غرق شوید ....