قمارعشق عشق p16
...🙄
آدرین: وقتی که گاگامی میخواست درمورد اینکه با کسی توی رابطه ام با مرینت صحبت بکه یه اخم کردم که ساکت شود. ولی مرینت می خواست بدونه. ولی باهاش دعوا کردم. چون دوست نداشتم درمورد چیزی آدریانا بدونه
وقتی که داشتم می رفتم خاله سارا دنبالم اومد
وقتی با خاله رفتم بالا گفت : چرا این کار رو کردی هرچی باشه زنت هست و باید از زندگیت باخبر باشه
آدرین : خاله لطفاً نمی خوام بدونه فعلا بهش بگم چیزی. نگو و به گاگامی و فلیکس بگو با مامان بابام لطفاً
خاله : باشه منم برم بهشون بگم. شب خوبی داشته باشی آدرین.
آدرین : ممنون خاله. شماهم شب خوبی داشته باشید
وقتی خاله از اتاق بیرون رفت از اون ور مرینت میاد روبه آدرین میگه :
مرینت : ببخشید نباید زیاد دخالت میکردم
آدرین : خوب باشه
مرینت : با لبخند یه بالش و یه پتو رو برمیدارد و میزاره روی زمین
آدرین : داری چیکار می کنی
مرینت : دارم اینجا میخوابم که تو راحت باشی هم من
آدرین وقتی مرینت اومد از م معذرت خواهی کرد بخشیدم ولی یه حسی بهم می گفت که مرینت نباید بدونه نمیدانم چرا بعد دیدم که مرینت داره روی زمین خوابیده دلم به حالش سوخت و بهش گفتم :
آدرین : بیا بالا اینجا بخواب
مرینت : چرا
آدرین : (دروغ گفت)چون خاله واسه فضولی میاد
مرینت : باشه
مرینت موقع خواب. : آدرین ؟؟
آدرین : هان.
مرینت : میشه من فردا با گاگامی برم بیرون
آدرین : باشه برو
مرینت با خوشحالی میگه : ممنون من برم بهشون بگم
آدرین از اون ور دست مرینت رو میکشم و هردو روی هم می افتند.که یهو گاگامی سر میرسه بدون نه دری و نه یاالله میاد تو
گاگامی : مرینت چی شد میای باهم بری...
گاگامی با خجالت میگه : ببخشید (با داد )
مرینت آدرین : نه نه
آدرین با عصبانیت و گونه های سرخ گفت : میشه بلند شی خانم دوپن چنگ
مرینت با گونه های سرخ و عصبانیت گفت : باشه
مرینت آدرین توی ذهنش ون : لعنتی
(چه هم زمان 😅)
فردا صبح
مرینت
با نور خورشید که توی چشمام می زد از خواب بیدار شدم با صحنه ای مواجه شدم ...
توی خماری بمونید که یاد بگیرید لایک و کامنت بزارید
دوستون دارم ❤️😉