My blue eyed angel
Part#16
دکتر:شرمنده ولی یکی از بیماران فوت کردن!
فلیکس:چی..............................
#تو شک بودم نکنه مرینت مرده باشه
فلیکس:ا...اگه......می...م..میشه....میشه مشخصات بیماری که فوت کردن رو بدین؟
دکتر:راستش من قیافشون کامل ندیدم ولی موهای.......قهوایی داشت و پوستش تیره بود
.
.
.
فلیکس:چی یعنی الیا......الیا مرده!
وای وای اگه نینو بفهمه خودکشی میکنه
همش.....همش.....تقصیر آدرین هست... همش تقصیر اونه!
مرینت#
چشما باز کردم درد خیلی بدی داشتم نمیدونم کجا بودم ولی با صدای دمو دستگاه ها فهمیدم تو بیمارستانم
چشم هام سفیدی میدید و دقیق نمیتونستم ببینم ولی بعد از چند دقیقه سفید از بین رفت
تنها چیزی که یادم بود این بود که افتادیم تو دره
ولی این بار ...............
تغ.....تقصیر من بود ! من بودم که باعث شدم بیوفتیم تو دره!
به تخت کناریم نگاه کردم با صورت ادرین مواجه شدم
نمیدونم چرا ولی احساس میکردم یکی نیست
که صدای در آمد...................
فلیکس:خدارو شکر که سالمی
حالت خوبه؟
مرینت:اره فقط سرم درد میکنه ........
#چهره فلیکس خیلی عجیب بود انگار که اتفاقی افتاده!
مرینت:فلیکس......
فلیکس:جان
(جانو درد 😑)
مرینت:اتفاقی .....افتاده؟
فلیکس:.......راستش.......
مرینت:چیشده؟
فلیکس:راستش الیا.......الیا.....مرده
مرینت:ههه ههههه (خنده)شوخی بامزه ای بود نمیتونستم در این حد بی مزه ای
فلیکس:مرینت!
دارم حقیقتو میگم این اصلا شوخی نیست!
بنظرت من همچین شوخی میکنم!
مرینت:راست میگفت فلیکس هیچ وقت همچین شوخی نمیکنه!
مرینت:ت.....تو...تو مطمئنی؟
فلیکس :اره
مرینت:چ.....چیییییییی(غش کردن)
فلیکس:همینو کم داشتیم !
ادرین:چیشده؟
فلیکس:پس بلخره آقای اگرست بیدار شد!
ادرین:منظورت چیه ؟ چرا چرت پرت میگی؟ ما اینجا چه میکنیم؟
فلیکس:خوب باید بگم آقای اگراست دوتا دختر با خودشو انداخت تو دره و یکیشونم به رحمت خدا رفت
ادرین:چییییییی!!!!
مرینت مرده؟
فلیکس:زبونتو گاز بگیر !
اول مرینت که جلو چشته !
دوم نخیر الیا مرده!
ادرین:چیییییی !
نه تو داری دروغ میگی من هرگز دست دخترم رفیقمون نمیکشم
فلیکس:حالا که کشتی
ولی اینو بدون مرینت خوب بلایی سرت آورد و اگه هزاران بارم اون بلا رو سرت بیاره بازم کافی نیست!
اینو تو گوشت فرو کن!!!
چند ماه بعد.....
#چند ماه از مرگ الیا میگذره
نینو افسردگی گرفت و با ادرین قطع رابطه کرد
مرینت بعد اون اتفاق خیلی سنگ دل شد و دیگه کاری به ادرین نداشت چون نمیخواست این بلایی که سر الیا امد سر یکی از عزیزانش بیاد
و چون ادرین با مرینت رابطه داشته بود قبل حادثه مرینت حامله میشه و چون نمیخواد کسی بچش رو ازش بگیر از پاریس بدون هیچ نشونی میره و همه کاراش رو به فلیکس میده
مرینت تو چین پیش عموش و فی میره و یک خونه نزدیک اونا میگیره
و تصمیم میگره که حتی اگه بچش هم به دنیا بیاد هرگز اجازه نده کسی از اون با خبر بشه
حتی ادرین!
خوب فکر کنم هیچ کس انتظار این طوری شدن داستان رو نداشت
و فکر نکنید داستان تموم شده هنوز ادامه داره ولی فعلا اینو دادم و دارم روی ادامه داستان کار میکنم
و حالا یک اسپویل از پارت بعد میدم
برای کرم ریزی🤪
¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎
*****:مامان اون کیه؟
مرینت:گفتم نمیزارم بهش دست بزنی
ادرین:پس اینجا قائم شده بود
*****:با مامانم چیکار دارید
مرینت:کیه؟
*****:مامان یکی باهات کار داره
¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎¤▪︎
خوب تو خماری بمونید بای😉