معجزه ی عشق ♥️27p
برید ادامه ی مطالب ❌
آدرین از جاش بلند شد و خواستیم از پله ها بالا بریم که یهو پای آدرین به پله گیر کرد و افتاد....!!!!!!!!!!
+)حالت خوبه؟؟؟؟؟؟
-)نمیدونم
دستمو به سمتش دراز کردم وگفتم:بلند شو
دستمو گرفت و از جاش پا شد و تشکر کرد
~)اوه خدای من آدرین حالت خوبه؟؟
-)بله خانم چنگ چیزی نشد فقط افتادم...
+)بیا بریم بالا آدرین
-)باشه
+)مامان برو با امیلی جون حرف بزن حوصلش سر نره
~)اوه باشه اتفاقا داشتیم سر یه موضوعی بحث میکردیم که یهو یه صدایی اومد اومدم ببینم چیه که دیدم آدرین خورده زمین به هر حال مواظب خودتون باشین و این چند دقیقه که ما نیستیم بلایی سر خودتون نیارید!!!
مامان اینو گفت و رفت من داشتم بالا میرفتم ولی دیدم آدرین داره آروم بالا میاد....
دستشو گذاشتم روشونم و با تعجب بهم نگاه کرد........
+) انتظار نداشته باش توی این وضع بزارم خودت بیای
آروم بردمش توی اتاقم و بهش گفتم روی تخت بشینه و رفتم باند آوردم و پرسیدم: کجای پات درد داره؟
-)مچ پام چطور؟
+)بزار برات پانسمانش کنم......
آروم بندو گرفتم و دور پاهاش پیچوندم و گفتم: بهتر شد؟
-)آره ممنون حالا بیا بریم سر اصل مطلب
+)اصل مطلب؟ ما دیگه همو میشناسیم پس اوکیه دیگه میریم جواب بله رو بهشون میدیم و بقیشو خودت میدونی!!!!!
-)باشه پس بیا بریم پایین
+)بزار پات بهتر بشه بعد!!!
-)بهترم دیگه اصلا درد ندارم بیا بریم....
+)باشه
از پله ها رفتیم پایین و وارد پذیرایی شدیم...
×)خب چی شد؟؟؟
~)بگین دیگه!!!!
-)باهم کنار میایم
+)همدیگرو درک میکنیم و دوست داریم پس فکر نکنم دیگه چیزی برای گفتن باشه♡
×)مبارکههههه
شرط پارت بعد: ۴۵ کامنت❌