باگ یا عشق 💜 (پایانی)
بعد یک قرن امدم و دیگه این رمان تموم شد و این پارت کوتاهه
سه ماه بعد
مرینت
همه بچه های سازمان و خودم داشتیم با لپتاپ ور میرفتیم باهم حرف میزدیم حوصلم سر رفته بود و ذوق داشتم برای جشن رقص توی سازمان بزرگ و البته یه دانشگاه دوم و خفن هیجان داشتم و قرار بود با ادرین برقصم خیلی خوشحال بودم و قرار بود یه لباس خوشگل بپوشم (لباسرو طراحی کردم و اولین طراحی خودم و ایده خودمه میزارم عکسشو)
ادرین
رفته بودم یه مزون برای خرید کت و شلوار و یه کفش تا یه چیز خیلی قشنگ دیدم و سریع خریدمش خلی باحال بود یه کت و شلوار شیک برای جشن
هنگام جشن......
مرینت
منو ادرین داشتیم باهم میرقصیدیم و خیلی خوب بود بعدش من و ادرین و الیا و نینو روی یه میز تشسته بودیم (نمیدونم درس نوشتم یا نه)
سه سال بعد
ادرین
همه چیز اماده شده بود خیلی خوشحال بودم منتظر بودم مرینت اماده شه برم تو اتاق ببینمش که الیا گفت
-به به اقای دوماد نمیخوای بری ببینیش
-مگه امادس
-بله امادس برو تو
رفتم تو مرینت رو دیدم خیلی خوشگل شده بود سریع پریدم تو بغلش خیلی خوب بود
مرینت
ادرین منو کشید تو بغلشو بعدش رفتیم بیرون اروم از اون ور حیاط پا گذاشتیم رو فرش قرمز و رفتیم سمت بقیه (حالا مثلا چه کسین عروسه دیگه😒)
نینو یه سخنرانی کرد و وقته این شد که همو ببوسیم
سااااننننسووورررررررر
مرض حلاحل خوردم 😂🤣
بعد از بوسمون همه داشتن میقصیدن و صحبت میکردن که یهو صدای ماشین پلیس اومد و همه ومنو ادرین تفنگامونو دراوردیم
دین دیریدین دادام
تموم شد خیلی تاثیر گذار بود 😐
خب الان عکس طراحی رو میزارم
اینم از عکس
خوشمل کشیدم ؟🥺
لایک و کامنت یادتون نره 🥺
خدافظ😐