Mistress🥀🖤
این داستان مرگ است ....
Introduction
♡■■■■■■■♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡■■■■■■■■♡
مهسا جان دارم یک کاور درست میکنم و بعد از اینکه تموم شد کاور رو عکسش رو میزارم الان نمیتونم آپلود کنم ببخشید پس لطفا موقت نکن
●●●●●●●●●♡♡♡♡♤♤♤♡♡♡♡♡●●●●●●●●●●●●
این داستان مرگ است ...
مرگ چه خوب و چه شیرین برایمان اتفاق می افتد ....
قصه ای که من را به درونش فروبرد ...
چطور توانستم ... حتما بعد از شنیدن این داستان پر رمز راز میگویید یا می پرسید من بی رحم هستم ...
ولی باید بدانید که زندگی برای هیچکس ببخشش به خرج نداده است ...
بخند ولی باید بدانی که روزی تمام میشود دنبال جاودانگی نرو چون در آخر تمام میشود....
من قرار است آنها را از بین ببرم ...
من تمام روز و شب در داستان بی پروای آنها غرق میشوم بعضی وقت هم رنجیده خاطر میشوم ...
دختری با چشمان اطلسی مانند آب سبک و آرام در دستان من لبخند زد و بدون هیچ کنایه ای من اورا با خود بردم مانند همسرش ...
او در دستان من قوطه ور میشد میخواست پیش معشوقه اش باشد ...
او مانند هزاران کودکی که گرفته بودم سبک بال بودم مانند یک بچه بدون عیب و هیچ گناه و مهربان در دستان من ماند و او دیگر آرام یافته بود ....
هنوز هم از خود میپرسم ...
من آیا داستانی مانند عشق آنها را دیده بودم ؟؟
وقتی فهمیدم ماموریت من این است ...
دل شکسته شدم من تا به حال عشق را تجربه نکرده بودم ....
من خیلی چیز ها را از دست داده بودم ...
عشق تونل بی پایان این حس را چگونه میتوان اجرا کرد ....
آیا عشق صد ها سال در درون تو نهفته بوده است ...
وقتی یکدفعه پیدا میشود... انگار صد ها سال است که اورا میشناسی ...
من از وقتی عشق را میان انسان ها دیدم دیگر درک نکردم ....
چقدر مرگ از عشق قوی تر است ...
عشق کلمه ای بی پایان 🥀🖤
______________♡♡♡♡♡♡♡♡___________♡♡♡♡♡♡
مقدمه نویسی ام چطور بود ؟؟؟
بنده نویسنده جدید هستم افرا میتونید منو هری صدا کنید ...
این رمان جدید منه که البته خیلی عاشقانه و دارک هستش...
من یعنی یکشنبه پارت ۱ رو میدم چون که خیلی میخوام طولانی پارت بدم و حداقل ۵ یا ۳ پارت تمومش کنم ..
برای همین یک روز در میون میدم چون باید شب قبلش پارت جدید رو که خیلی طولانی هستش رو بنویسم
امیدوارم که از رمان بنده خوشتون بیاد:)))