قمارعشق p11
برید ادامه مطلب 😉
سلام قرار پارت طولانی بدم p11
مرینت
ساعت نزدیک به 12 بود باید نقشه رو انجام بدم آدرین داشت تلویزیون میدید .
راوی گلتون که همیشه در صحنه حاضر نشسته 🤣😐
مرینت می خواد به بهونه خوابیدین بر اتاق آدرین و بخوابه و بره توی حموم شیشه رو بشکنه و آدرین بیاد و درو بنده و بتون برای خودش وقت بخره تا بتونه فرار کنه
آدرین
داشتم تلویزیون نگاه می کردم که دیدم مرینت داره میره بالا ارزش پرسیدم ؛
آدرین : کجا می روی
مرینت : هرجا برم باید به شما بگم آقای آگراست
آدرین از جایش بلند شد و گفت: وقتی توی یه خونه با من هستی حتی آب هم داری می خوری باید بهم بگی می فهمی
مرینت : خا دارم میرم بخوابم اگه اشکالی ندارد فرمانده
آدرین نشست و گفت :برو
مرینت توی ذهنش : ای کاش نقشه ی مرگ برات می کشیدم
راوی فک باز
مرینت میره توی اتاق آدرین و به طرف حموم میره و با یه گلدون مصنوعی میزنه و شیشه وان حموم رو میشکنه
آدرین
بعد از بحث با مرینت داشتم ادامه فیلمم رو نگاه می کردم که صدای شکستن چیزی اومد بدو بدو رفتم سمت اتاق دیدم در حموم بازه فکر کردم اتفاقی برای مرینت افتاد رفتم چهار چوب حموم رو گرفتم گرفتم که یه نفر حل م داد و من افتادم توی حموم و بعد در رو بستم
مرینت
وقتی که درو بستم و قفل کردم (یه سوال داشتم خواهرم تو کلید از کجا داشتی) و رفتم به سمت در ورودی فقط یادم میاد که تونستم از کفش م رو بپوشم و از پله ها پایین برم
راوی (با همتون قهرم چون لایک و کامنت نمی زارین و الان می خوام تموم کنم )
برو پایین
برو
شوخی کردم چون به همه قول دادم پارت طولانی بدم
مرینت از خونه بیرون آمد خیلی دوید بود و خیلی هم خسته خیلی از خونه دور شده بود و یه جا نشست که خستگی در ببره که صدای یک زن رو شنید (به قول دیانا حال میده اینجا تموم کنم توی خماری بمونید)
زن گفت: چیزی شده دخترم
مرینت
صدای زنی رو شنیدم که بهم گفت که چیزی شده وقتی سرم رو آوردم بالا یه زن سفید با موهای طلایی شیری رنگ مثل آدرین گفتم
مرینت: نه خانم گم شدم (به دروغ )
زنه گفت : میشه بهم کمک کنی شاید خونه تو یا جای که زندگی می کنی
مرینت : اول می خواستم بگم نه ولی قبول کردم
مرینت : باشه
مرینت
با خانمه خیلی صحبت نکردم فقط فهمیدم که اسمش سارا بود چرا اسمش آشنا بود برام کجا شنیده بودم توی ذهنم هی با خودم کلنجار می رفتم که یهو دیدم که خانومه گفت آدرین چشام چهار تا شد یعنی خودش بود یعنی.. یعنی چیکار کنم سرم رو بالا آوردم دیدم آدرین با موهای خیلی بهم ریخته نفس نفس میزنه تنها کاری که می تونستم بکنم گریه بکنم و وسایل توی دستم رو انداختم و رفتم تو بغلش (یک دقیقه صحنه احساسی رو از تون میگیرم راست میگن دخترا اگه مقصر هم باشن فقط کافی گریه کنند اون طرف رو اعدام می کنند
گریه کردم خیلی خیلی چاره ای نداشتم انکار تنها راه دنیا همینه
راوی
یک دقیقه وایستید رفتی طرف پرت کردی توی حموم بعد در رو قفل کردی بعد دیدیش برای من عررر می زنی
آدرین : بعد از اینکه مرینت منو حل داد توی حموم منو حل داد فهمیدم که فرار کرده نمی دونم ولی یه جوری در رو بعد از 10دقیقه باز کردم از این ناراحت نبودم که چرا منو انداخت توی حموم از این ناراحتم که چرا فرار کرده برای چی بخاطر چی
راوی
(بزار من بگم آخه برای چی گاو میای برا ش شرط می زاری میگی باید باهام ازدواج کنی بعد میاریش خونه دیگه بهتر از من میدونید چی میگم بعد انتظار نداری تور توی حموم زندانی کنه اگه دست من بود میگردمت توی زندان آره داداشم )
برید ادامه
آدرین : داشتم با خودم کلنجار می رفتم که یهو خاله سارا رو دیدم که به همراه مرینت میومند
خاله سارا : آدرین
آدرین
دیدم مرینت داره از ترس سکته میکرد آخه خاله اینجا چیکار می کردی مرینت اومد بغلم کرد نمی دونم ولی یه حس عجیب بهم دست داد حس خیلی عجیب حس آرامش نمی دونم ولی منم همراهیش کردم
آدرین : کجا بودی تو آخه نگرانم کردی تو آخه
مرینت : من... من ..
آدرین : نگو که می خواستی بری خرید آخه آدم حسابی من حالم بد بود. حداقل بهم می گفتی داری کجا می ری که نگرانت نشم
اینجا دروغ گفت چون خالش بود
مرینت
یه حس عجیبی داشتم وقتی آدرین رو بغل کردم توی شک بودم وقتی آدرین داشت حرف میزد یاد خانمه افتادم خاله آدرین وای سریع از بغل آدرین بیرون آمدم گونه هام سرخ شده بود
مرینت : شما باید هم خاله آدرین باشین هم زن عمو ش
سارا : آره چه دختر قشنگی آدرین چقدر درباره من به بهش گفتی
آدرین : نفسی بیرون کشید و گفت : خیلی درباره شما گفتم خاله جان چرا اینجا وایستادی بریم خونه
سارا : باشه .
آدرین : شما جلو بیفتید من مرینت وسایل شمارو میاریم
آدرین روبه مرینت میگه : بیا کمک
مرینت : باشه
و...
دیگه بسه من برم دوستون دارم ❤️
5007 تا کاراکتر
شرط پارت بعدی
25لایک و 20کامنت اگه این کار رو انجام بدین پارت بعدی رو می زارم فهمیدن 😐😒