به زودی میفهمم... p10

Pania Pania Pania · 1402/06/03 00:20 · خواندن 1 دقیقه

هایی ادامه

این پارتو فقط برای کاربر  مرینت گذاشتم که منو تو کامنتا جون همه قسم داد 😀

از زبون کاگامی 

عمرا اجازه میدادم مرینت با ادرین خوشبخت شه اما اول باید مرینت فکر کنه تو ارامشه . میدونم باید چیکار کنم ادرین که بفهمه به  مرینت تج.او.ز شده و..... ( فعلا تو خماری بمونین )

یک هفته بعد  از زبون مرینت ( ادرین مرینت رو برد خونش مرینت میخواست فرار کنه و .... )

از خواب بیدار شدم مثل همیشه درو قفل کرده بود اشک میریختم تا کی میخواست منو داخل اتاق زندانی کنه 😭هر روز داخل اون اتاق بودم بدون گوشی پنجره .... هیچ وسیله ای برای ارتباط با بقیه نداشتم . صدای در اومد انگار ادرین اومده 

 + ادریننن

بعد کمی مکث : + ادریننننننن

+ ادرین لطفا در رو باز کن التماست میکنمممم

در رور باز کرد اومد داخل و کلیدو پرت کرد رو زمین 

_ سلاممم عشقم 

+ ادرین لطفاااا بزار برم بیرون 

_ چه اصراریه اینجا که خوبه 

+ اینجا کجاش خوب..ه ؟ ( با گریه )

_ گریه نکن 

از زبون ادرین 

نمیتونستم مرینتو اونجوری با گریه ببینم 

_ عزیزم لطفا گریه نکن . 

دستم رو روی صورت گذاشتم و سعی کردم اشکاشو پاک کنم ولی خیلی ناراحت بود .

_ مرینت اگه گریه نکنی میارمت بیرون . 

+ ب..اشه 

اروم خودمو بهش نزدیک کردم سرش رو گذاشتم روی سینم تا ارومش کنم ...

تموم شد . ببینین چقدر مهربونم امروز ۲ پارت دادم و اینکه اخر هیچ پارت رو حساس نمیکنم 

پارتای بعد لوکانتیه یوهاهاها 

سعی کردم اخراش ادرینتی باشه تا لوکانتیا رو جبران کنه .

بازم شرطی نمیزارم میددنم حمایت میکنین

باییی