به زودی میفهمم p9

Pania Pania Pania · 1402/06/02 20:52 · خواندن 1 دقیقه

از نیکیتا ممنون بابت کاور❤

های برین ادامهه

 

لایک و کامنتا خیلی کمه همینجوری پیش بره پارت بعد هفته بعد با گذرواژه 😔

از زبون ادرین 

 خیلی هوس س.. کرده بودم مرینت که ناپدید شده بود برای همین به کاگامی گفتم بیاد یکم حالم بهتر شه داشتیم باهم لا.س میزدیم که یهو مرینت وارد اتاق شد یک کلمه اسممو صدا زد و بیهوش شد .

نمیدونستم چیکار کنم گیج شده بودم دستام سست شده بود .

باورم نمیشه با این دختر به این مظلومی اینکارو کردم وقتی بیهوش روی زمین افتاده بود اشک تو چشماش واضح بود 😖

_ ادرین چرا به این دختره زل زدی اخر با کی هستی ها ؟ 

+ کاگامی فعلا ذهنم درگیره ، برو خونتون .

_ نمیشه تکلیف من باید روشن باشه .

+ خب اگه اینجوره میخوام با مرینت باشم

_ اوکی خواهیم دید که میتونی پیشش باشی یانع 

+ منظورت ؟

دیدم کیفشو از رو میز برداشت روشو با عشفه ( درست نوشتم ؟ 😂) اونور کرد همونطور که پشتش به من بود گفت : 

_ هیچی امیدوارم بتونین زندگی کنین . 

انقدر که صدای پاشنه بلندش رو مخ بود خودش نبود . رفتم به سمت مرینت بلندش کردم ، موهاشو دادم پشت گوشش این دختر چرا انقدر جذاب و س.... وایی الهی فدات بشم . 

تموم شد . راستی پارت بعد اسم بهترین طرفدار رمان رو میگم ❤ 

شرط نمیزارم 

نکته : ادرینتی ها اماده باشین از دو پارت دیگه موقتی رمان لوکانتی میشه