وبلاگ لیدی باگ

مثل همیشه بپر ادامه.....

سلام خوشگلا ی من اینم از پارت ۱۴ پس بپر ادامه...
___________________________________________
که دیدم داره گوشیم زنگ میزنه گوشیم رو برداشتم و
 

دیدم همون منشی یه بیمارستانی که لوکا تو اون بستریه
 

داره زنگ میزنه سریع جواب دادم و دیدم منشیه میگه که
 

آقا آقا یه لحظه صبر کنید........ منم گفتم الو الو و گفت 
 

خان دوپن چنگ خانم دوپن چنگ مریضتون داره می‌ره

منم گفتم ینی چی داره می‌ره شما نمی تونی ازش نگه
 

داری کنین منشی گفت هرچی میگیم وایسا وی نمیست
 

و تظاهر می‌کنه که حالش خوبه ولی هنوز کاملا
 

خوب نشده لطفاً خودتون رو زود تر برسونین اینجا
 

منم گفتم باشه الان میام اونجا یه پنج دقیقه نگه

 

دارینش میرسم اونجا منشی هم گفتم چشم فقط 
 

زودتر خودتون رو برسونید و من گوشی رو قطع
 

کردم و روبه آدرین کردم و گفتم آدرین حرفامون
 

بمونه برا بعداً من الان باید هرچه سریع تر برم جایی
 

اونم گفت باشه فقط کجا میخ.ای بری میتونم تا جایی 
 

برسونمت منم گفتم میرم بیمارستان اونم گفتم بشین سه
 

سوته میرسونمت ، منم سریع سوار ماشین شدم و رو به
 

آدرین کردم و گفتم لطفاً تا جایی که میتونی گاز بده اونم
 

گفت ای به چشم بانو ، و راه افتادیم و به قول آدرین سه
 

سوته رسیدیم به بیمارستان داشتم از ماشین پیاده میشدم
 

که دیدم ادرین گفت حالا نگفتی تو تو بیمارستان چیکار داری
 

منم گفتم که فردا مدرسه حتما بهت میگم الان یکم عجله 
 

دارم اونم گفت عب داره برو به سلامت و سریع پیاده شدم
 

و در ماشین رو بستم و بدو بدو رفتم وارد داخل بیمارستان
 

شدم که دیدم یه مرد و یه زن لوکا رو گرفتن که احتمالا 
 

نتونه لوکا بره  و سریع رفتم پیش لوکا نشستم و گفتم
 

لوکا چرا سعی داری بری اونم گفت که ای ول مری
 

تو هم اینجایی منم گفتم اگه یادت باشه من تورو رسوندم
 

به بیمارستان اونم گفت پاک یادم رفته بود من چون فک
 

کردم تنهام خواستم برم چون.......هیچی الان هرکاری 
 

با من میکنید بکنید منم گفتم نه صبر کن لوکا تو
 

گفتی برم چون که چی چرا خوب ادامه ندادی اونم
 

گفت که لطفاً منتظر من بمون اینجا که برگشتم بهت
 

میگم منم گفتم باشه ..........
_____________________________________________
عه اینم تمومید برا پارت بعد ۷ تا لایک و ۱۰ تا کامنت می‌خوام
تا پارت بعدی بای❤️❤️❤️