
مامور های لجباز ( پارت 15)

ʕ •ᴥ•ʔゝ☆
ماریا تو دل خودش : وای چقدر خوشتیپ موها رو چشمارو ای خدا!!!
فیلیکس _ بلاخره بیدار شدید
ماریا _ چشمه به من مگه من کجام؟
فیلیکس _ من امروز اشتباهی با ماشینم شما رو زدم البته خیلی تند نبود ولی شما هم خوردید زمین و بیهوش شدید و من اوردمتون بیمارستان تا حالتون خوبتر شه الان هم یه سرم تو دستتونه
_ اها ممنون نیازی نبود کیف من کجاست؟
_ اها اینو میگید بفرمایید اونجا افتاده بود زمین برش داشتم
_ خیلی ممنون کیف رو برداشتم گوشیم و بقیه وسیله هام بود ولی ولی یه لحظه برگم کو؟ چرا نیست نکنه موقع تصادف گم شده باشه اونموقع بدبخت میشم از کجا دیگه بازم کار پیدا کنم گفتم ببخشید اقا..
_ بهم بگو فیلیکس
_ چشم فیلیکس من یه برگه توی دستم بود ولی الان پیداش نمیکنم اون برای من خیلی مهمه
_ نمیدونم من برگه ای ندیدم خیلی مهمه بریم بگردیم شاید اون دور و برا بود
_ اره خیلی خوب میشه لطفا بگید بیان من رو مرخصی کنن منو مرخصی کردن فیلیکس ماشینش رو نشون داد و رفتیم سوار شدیم یه ماشین مدل بالا بود وقتی رفتیم جایی که تصادف کردیم تند پیاده شدم همه جارو با فیلیکس گشتم دیگه شب شده بود ولی هیچ جا نبود خیلی ناراحت شدم
فیلیکس _ میخوای بریم یه جا بشینیم خب دیگه هیچ جایی نیست همه جارو گشتیم
_ باشه بشینیم
_ میتونم ازت یک سوالی بپرسم؟
_ بپرس
_ این برگه برای چی انقدر برات مهمه؟
_ برای اینکه من امروز صبح رفتم تا کار پیدا کنم رفتم به یه مطب مطبش خیلی شلوغ بود به منشی نیاز داشت با دکتر حرف زدم اون هم قبول کرد من رو منشی کنه حقوقش هم مناسب بود چند وقت بود نمیتونستم کار کنم حالا پیدا کرده بودم اونم روی یه برگه استخدام شدنم رو نوشته بود که باید فردا میبردم و بهش نشون میدادم تا بتونم کار کنم ولی الان دیگه از کار خبری نیست
_ اها خیلی ناراحت شدم باعث همه ی اینا منم میتونم یه کاری بهت انجام بدم اگه بخوای
_ چه کاری؟
_ میتونی بیای تو شعبه ای که من کار میکنم تو هم مامور بشی فکر کنم صد در صد قبولت کنن چون شعبه ما مامور های زنش خیلی کمه تو بیای خوب میشه حتا حقوقت هم بیشتر میشه
_ واقعا ولی من اصلا نمیدونم چجوری برم ماموریت
_ اینا مشکلی نیست من خودم بهت یاد میدم فقط بگو میخوای یا نه؟
_ اره چرا که نه خیلی خیلی ممنونم ازت بعد بغلش کردم ( 🤭🤭)
_ باشه بیا بریم من ببرمت هنوز دیر نیست شعبه بازه
زمان حال
و اینجوری بود که من با فیلیکس اشنا شدم منم یه مامور بودم حتی خیلی خوب پیش رفته بود خب مدت زمانی که من با اون بودم عاشقش شدم ولی وقتی فهمیدم مرینت رو بوسیده فهمیدم هیچ اما هیچ حسی به من نداره یکم امید داشتم ول الان دیگه هیچ امیدی ندارم
یکم پیشم پول داشتم رفتم و یک هتل گرفتم و بمونم بعدش میرم یه خونه کرایه میکنم