قولی که زیرپا گذاشته شدp42
سلام دوستان. برای پارت عنوانی ندارم. ولی یک یا دو پارت دیگه مرینت و دوستاش تمریناتشون رو شروع میکنن. پس با توجه به اینکه ما هنوز توی آرک زندان تارتاروس هستیم میشه عنوان پارت رو اینطوری گفت:
(زندان تارتاروس 6)
[دنیای انسانی]
(راوی)
مرینت، آدرین، آدرینا و نینو و ماریان از خانه ی دیمین خارج میشوند به سوی خانه های خود میروند.
آدرین *به آسمان نگاه میکند*: فک کنم امشب قراره بارون بباره.
مرینت: آره گمونم.
نینو*آرنجش را روی شونه ی مرینت میزاره و با لحنی شیطنت آمیز میگه*: این یعنی امشب از اون شباست که جون میدن برای قرار دو نفره.
مرینت*با آرنج توی شکم نینو میزنه و با صدای آروم و خجالت زده میگه*: خفه شو. من هنوز حتی اعتراف هم نکردم.
نینو:*با لحنی شیطنت آمیز* پس بهتره اعتراف کنی. چون کی میدونه که تا کی میتونیم با آدم هایی که دوست شون داریم باشیم.
مرینت*با لحنی خجالتی*: می دونم. فقط...خیلی خجالت میکشم.
ماریان: به نظرتون یک چیزی عجیب نیست؟
آدرین: چی؟
ماریان: من توی خونه ی دیمین وسایلی رو دیدم که معمولا به عنوان اسباب بازی حیوانات خانگی استفاده می شن ولی هیچ اثری از هیچ حیوون خونگی ای پیدا نکردم. بعلاوه آدرین...تو گفتی وقتی پرونده ی ثبت نام دیمین رو دیدی مو های دیمین نارنجی بودن مگه نه؟
آدرین: آره.
ماریان: پس چرا توی تمام عکس هایی که از اون خانواده توی خونه شون نصب شده بود موهای دیمین مشکی بود؟ یعنی رنگ نارنجی به خاطر رنگ مو بوده؟
آدرین: شاید. ممکنه به خاطر اونم بوده باشه.
ماریان: خب پس. میشه گفت که اون تا الان درباره ی دوتا چیز به ما و احتمالا دوستای نزدیکش دروغ گفته: رنگ موهاش و این موضوع که تو خونشون حیوون خونگی نگه نمیداره.
آدرینا: حالا انگار اینکه اون مو هاش چه رنگیه یا اینکه حیوون خونگی ش چیه به ما مربوطه.
ماریان: مو ها رو نمیدونم. ولی در مورد حیوون خونگی باید بگم که گاهی مواقع شخصیت افراد با حیوون خونگی شون یا حیوون مورد علاقه شون معلوم میشه.
آدرینا: ولی بازم اینا چیز هایی نیستند که مربوط به ما باشن. اصلا حیوون مورد علاقه ی تو چیه؟
ماریان: مار بوآ.
آدرینا: اوه.
اونا بعد از مدتی پیاده رویی به خونه ی مرینت می رسن.
مرینت*برای آدرینا و آدرین دست تکان میدهد*: فردا دوباره هم دیگه رو می بینیم.
نینو: می بینمتون.
آدرین: فعلا.
اونا از هم جدا میشن و مرینت و خواهر و برادرش وارد خونه شون میشن.