𝐎𝐮𝐫 𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐢𝐬 𝐧𝐨𝐭 𝐚 𝐥𝐢𝐞💋
𝐩𝐚𝐫𝐭: 𝟒
.
از زبان ماریا
و 5 دقیقه دیگه یکی در زد واییییی یاا خدااا فکر کنم پیتر اومد و رفتم درو باز کردم و دیدم یک پیکه و پیتزا دستشه
پیک: شما پیتزا سفارش دادین؟
من: اممم نه
ودرو بستم یعنی خداروشکر و رفتم کنار اریک نشستم
اریک: اومد تو
من: یک پیک بود اشتباه اورده بود
اریک: پس بازم منتظر میمونیم
من: یعنی تو دیوونه ای هرکی هم باشه نمیاد
اریک: باشه گوشیتو بده
منم اثر انگشتم گذاشتم رو گوشی و گوشیو جلوش گرفتم تا بگیره ولی
اریک: باش زنگ بزن بهش
من: اِمم اریک
اریک یکم صداشو بالا برد: گفتم زنگ بزن
زنگ زدم بعد 1 بوق خانومه گفت: مشترک گرامی شما گوشیش خاموش است.
من: گوشیش خاموشه
اریک: باشه ولی اگه پسر بود وایی به حالت الانم بخشیدمت ولی بدون نگه بفهمم کی بوده پوستتو میکَنَم
من: ب.ب.بااش.ش.ه.ه
و رفت تو اتاقش منم خیلی ترسیده بودم خیلی
فردا شب از زبان ماریا
اماده شدم رفتم دمه در پیتر اومده بود و رفتم کنارش نشستم و راه افتادیم
پیتر: دیشب بم زنگ زدی گوشیم خاموش بود کاری داشتی
من: اریک حتی درحدی بهم مشکوکه که حتی دوربین گذاشته تو خونه
اریک: میدونستی دیروز یک پریشب سوتی دادم
من: مگه چی گفتی
اریک: ازم پرسیدی منو از کجا میشناسی منم گفتم همون 2 باری که برا قرار داد شرکت اومدی ولی من که پلیسم
من: واو من چه بی حواسم ولی واقعا منو از کجا میشناسی
پیتر: تو 2 راهنمایی اشنا شدیم دوستای صمیمی هستیم و بعضی وقتا از تو حرف میزنه
من: اگه بفهمه که با دوستش اومدم بیرون که فاتحم خوندست ولی من متوجه نشدم شما با من کاری داشتید که میگید باتون بیام بیرون
پیتر: فکر کردم تا الان فهمیدی میدونم که شکست عشقیت خیلی ناجور بوده و توهم که نباید تا اخر عمرت ازدواج نکنی و میخوام........
من: هر حرفی که میزنی فکر اریک هم باش که چه بلایی سرم میاره
پیتر: اونش با من
من: یعنی چی یعنی میخواید به این با اریک صحبت کنید حداقل میزاشتی یک ماه بگذره
پیتر: پس صبر میکنم اون یک ماه بگذره
یک ماه و 1 هفته بعد
تو این یک ما عاشق پیتر شده بودم و همیشه با هم میرفتیم بیرون کافه رستوران و................خیلی عاشقش شدم هفته پیش داشتیم قدم میزدیم یهو برگشت و گفت: دوسِت دارم و منم بش گفتم دوست و قرار شد امروز بیاد و با اریک صحبت کنه و همه چیو بگه ولی میدونستم اگه پیش اریک باشم زنده نمیمونم بخاطر همین گفتم بیرون از خونه باشم با فلورا برم بیرون و اینکه فلورا دوست صمیمیمه ولی بعضی وقتا بش کوکه همیشه همه چیو بش میگفتم و تو فکر بودم که فلورا بم پیام داد: یکم زود تر بریم ولی بیا خونم و منم باشه ای پیام دادم و رفتم اماده بشم و
و پوشیدم و رفتم سمت در و رفتم بیرون پیش پیتر نشستن و راه افتادیم
پیتر: یک سوال دارم که خیلی وقته دوس دارم بپرسم
من: بگو
پیتر: چرا طلاقت داد دلیلشو میدونی؟
من: رفت با یک دختر دیگه ازدواج کرد و بم گفت میشناسیش ولی من هیچ وقت نفهمیدم کیه ولی گفت خیلی اعصبی بود همش جوری رفتار میکرد که میخواد ازم انتقام بگیره و اینا
پیتر: اها باشه........... اها خب رسیدیم
و پیاده شدم ازش خداحافظی کردم و دره خونه فلورا رو زدم و درو باز کرد و رفتم تو و همش استرس داشتم اریک بلایی سره پیتر نیاره و فلورا هم همش بهم جمله های قشنگ میگفت و اروم شدم و 1 ساعت بعد با فلورا نشستیم فیلم نگاع مردیم فیلم تموم شد و یکی بهم زنگ زد و ناشناس بود
ناشناسه: سلام خانم از بیمارستان باهاتون تماس میگیرم شما نامزد ها
اقای پیار هستید؟
من: بله بله مشکلی پیش اومده خواهش میکنم بگید الان سکته میکنم
ناشناسه: راستش.........
━━━━━━༺🧡༻ ━━━━━━
خیلی جای حساسش تموم کردم و اینکه فردا هم پارت میدم.
بنظرتون پارت بعدی رو 000'10 کاراکتر بزارم؟؟