به زودی میفهمم p7 ( بدون گذرواژه )

Pania Pania Pania · 1402/06/01 21:29 · خواندن 2 دقیقه

پارت اغازین

هایی گایز برین ادامه

بچه ها حالم خیلی بده ولی با این حال دلم نیومد پارت ندم برین سراغ رمان

نکته  : این پارت شامل کلمات غیر ادبی هست 

********************************

بعد نهار از زبون مرینت 

ساعت ۳ بود میدونستم که ادرین ۳ و نیم از شرکت میره خونه پس هنوز وقت دارم داخل شرکتش ببینمش . 

+ خب با اجازتون من برگردم خونمون .

_ خونت امن نیست .

+ الان یک روز گذشته تقریبا مطمئنن اون بحث تموم شده .

× باشه عزیزدلم مراقب خودت باش .

+ ممنونم لطف دارید . خدانگهدار

از زبون لوکا ( این سکانس جز رمان نیست بلکه فقط میخوام بخندونمتون )

× لوکا این دختره کی بودد هااااا؟

_ گفتم که مامان یک دختر که نیاز به کمک داشت .

× تو گفتی و من باور کردم وایی چه عروس گلی بود .

_ ماماننننن 

× عه چته .

_ گفتم که اون یک دختر بود که به کمک نیاز داشت همین و بس .

× خیلی دست و پا دار بود روزا میتونه بیاد خونه دوتاییی بشینیم پشت سرت غیبت کنیم وایییی چه رویایی .

_ مممممممماااااااااااااااااممممممممماااااااااااااانننننننننننننننن

× چیه کوفت و مامان ، ولی خداییی خوشگل بودا

_ مامان😐

× باشه بابا

از زبون مرینت 

 تاکسی گرفتم رفتم شرکت ادرین . + سلام عزیزم میخواستم برم اتاق ادرین . 

÷ روز بخیر ببخشید من اجازه ندارم کسی رو بدون اجازه داخل اتاق ادری جون راه بدم .

+ تو به چه جرعتی به نامزد اینده من میگی ادری جون ها ؟!

÷ گلم شما به چه جرعتی تو شرکت داد و بی داد میکنی مجبورم نکن به نگهبانا بگم بیان 

+ دختره ی هر* زه منو با نگهبانا میترسونه چه غلطا !

÷ فشار نخور عزیز یک وقت پ* اره نشی .

بدون اینکه پشت سرمو نگاه کنم به سمت اتاق ادرین رفتم وقتی در رو باز کردم چیزی رو دیدم ک..کک..ک  کههه

********^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

عه تمومید .

دوستان تازه رمان شروع شده پس دنبال کنید .

۳۰ تا لایک و ۲۰ تا کامنت .❤👌

راستی حدس بزنین مرینت چی دیده

باییی