My blue eyed angel

𝐋𝐢𝐝𝐚 ♬ 𝐋𝐢𝐝𝐚 ♬ 𝐋𝐢𝐝𝐚 ♬ · 1402/05/30 15:15 · خواندن 6 دقیقه

Part#14

 

 

 

 

 

 


مرینت:باید............کاگامی رو بکشی
ادرین:چیی ولی

مرینت:اگه واقعا عاشقم باشید باید بتونی اینکارو بکنی ....نه؟

ادرین:........باشه.....باشه ولی....باید یک فرصت و زمان خوب پیدا کنم تا کسی بهم شک نکنه

مرینت:باشه بهت وقت میدم ولی فقط تا ۲ هفته وقت داری

ادرین:بیا اینجا نفسم(بغل کردن)
مرینت:(خنده)
ادرین:دلم برای این خنده هات غش رفت
مرینت:خبه دیگه چاپلوس
ادرین:پس وقتی برگشتیم از مسافرت یه جشن بزرگ نامزدی برگزار میکنم 
مرینت: عجله داریا؟
ادرین:چون تو میخوای زنم بشی عجله دارم(با مرموزی)
مرینت:بی نمک(شوخی)
ادرین:بازم بیا بغلم
مرینت:باشه دیگه بیا بریم جلو مردم فردا قراره برگردیم برم کارامو بکنم
ادرین:باشه پس مراقب خودت باش
مرینت:بای
ادرین:بای
#ادرین
خب شد مرینت بله رو گفت اینجوری کارم اسون ترع و میتونم کنار خودم نگهش دارم و خطری محسوب نشه ولی نمیتونم کاگامی رو بکشم مگر اینکه یک مرگ ساختگی براش درست کنم که دیدیم گوشیم زنگ خورد....
منشی:الو اقا
ادرین:بگو 
منشی:اقا از مقامات دیگه بهتون نامه دادن
ادرین:باشع الان خودمو میرسونم
نیم ساعت بعد...
منشی:بیاید اقا اینم نامه
ادرین:ممنون
۲دقیقه بعد(خوندن نامه)
ادرین:گندش بزنن
منشی:چی شده اقا
ادرین:یادت جشن احیای جشن قرار بود به جشن حمله بشه یا چندتا جاسوس تو کشور بیاد ولی این اتفاق نیافتاد 
منشی:خب
ادرین:خب چیه..اینا فکر میکنن جاسوسا وارد شدن و امنیتی که گذاشتم کافی نبوده میخوان از 
سمتم برکنارم کنن
منشی:ولی شما ماهر ترین فرمانده کل نیروها هستین هیچ چیزی از دست شما فرار نمیکنع
ادرین:باید یه کاری کنیم
منشی:فکر کنم من بدونم!
ادرین:بگو پس
منشی:ما میتونیم با ارسال فیلم های مداربسته ی مرز به مقامات بالا و خطوط نگهبانی جشن احیا بهشون اطمینان بدیم هیچ اتفاقی نیفتاده و از اونور تهدیدشون کنیم که اگر شما از سمتتون برکنار بشین از اونجایی که شما تو زمینه ی تجارت هم یکی از قدرتمند ترین تاجر ها هستین 
میتونید بگید که روی کشورشو تجارت نمیکنید و کلی از کارخانه هایی که بنامتون هست رو از تولید متوقف میکنید 
ادرین:فکر خوبیع پس نامه رو ارسال کن با مدارک
منشی:بله چشم
#مرینت
مرینت:ارع قرارع نامزیمون اونجا باشه(صحبت کردن با تلفن)
الیا:ببین مرینت تو مطمئنی؟
مرینت:خیلی چیزا فرق کردا الیا من مطمئنم
الیا:خب باشه دختر پس خوشبخت بشین
مرینت:منو ادرین همو دوست داریم و امیدوارم کسی این عشقو خراب نکنه
الیا:هیچکس جرئتشو نداره
مرینت:حق با توئه(باخنده)
الیا:خب کار نداری کی برمیگردی خونه
مرینت:کارم تموم شه میایم ویلا وسایل جمع کنیم چهارتایی راه بیوفتیم به سمت پاریس
الیا:اوک..پس بای
مرینت:بای

 

 

#فردا

 


#مرینت
ادرین زنگم زده بود که برم رستوران انگار کارم داشت داشتم با ماشین حرکت میکردم که به یه رستوران شیک رسیدم پیاده شدم
#ادرین
منتظر مرینت بودم که دیدم مرینت امد
ادرین:سلام عزیزم
مرینت:سلام 
ادرین:بیا بشین یه سوپرایز دارم
مرینت:چیه این سوپرایز
ادرین:چشماتو ببند
مرینت:باشه بیا
ادرین:بیا اینم کادوت بازش کن
مرینت:وای چه لباس قشنگیه
ادرین:اینو تو مراسم فردا میپوشی
مرینت:اخه چرا به چه دلیل
ادرین:میخوام نامزدیمون رو اعلام کنم
مرینت:چه زرنگ من میخوام اعلام کنم این خبرو
ادرین:نه بابا واقعا
مرینت:پس من اینجا چیکارم
ادرین:باشه هرچی عشقم بگه
مرینت:واقعا
ادرین:ارع
زنگ خوردن گوشی
ادرین:من دیگه برم مرینت
مرینت:باشه عشقم بای
ادرین:بای
#ادرین
خب خبری شده زنگ زدی منشی
منشی:اقا حل شد
ادرین:ارع توهم زود مراسم و حل کن و مهمونارو دعوت کن تا نامزدیمون رو اعلام کنیم اینجوری زودتر به نفعمونه و قضیه مرگ ساختگی هم حل کن
منشی:خیلیم خوب پس حله
ادرین:ارع حله

#فردا
#مرینت
الیا:اماده شدی
مرینت:ارع
الیا:عالی شدی دختر مراسم داره برگزار میشه ها
ادرین الان میاد که برین روی سکو
مرینت:وای چقد ذوق دارم بلخره تموم میشه این همه انتظار
ادرین:عشقم اماده ای(در زدن)
مرینت:ارع بیا تو 
ادرین:مری....وای چقد خوشگل شدی

مرینت:توهم خوشتیب شدی
ادرین:بیا دستمو بگیر تا بریم 
مرینت:وای من میخوام نامزدیو اعلام کنم دیگه
ادرین:ارع عشقم
مرینت:وای مرسی
ادرین:خواهش
       

.

.

.

.

.

.

پایانننننننن

 

هاهاهاهاهاها گول خوردین متاسفانه چون چند وقت بود پارت نداده بودم این پارت طولانی هست هنوز ادامه داره برو پایین

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


#روی_سکو_و_اعلام_نامزدی
مرینت:لطفا توجه داشته باشید
همه ی توجه ها برمیگرده
مرینت:امروز میخوام یه چیز مهمی رو بهتون بگم
امروز بلخره بعد از پنج سال انتظار به عشقم رسیدم من بعد از این همه سختی بلخره تونستم 
به یه خوبختی بیکران دست پیدا کنم(نگاه به ادرین) میشه بیای بالای سکو ادرین

ادرین:باشه عشقم
مرینت:میخوام عشقم و دلیل زندگیم که منو عاشق خودش کرد رو باهاتون اشنا کنم

ادرین:(لبخند )
مرینت:فلیکس اگرست
مردم:(دست زدن هیاهو)
#ادرین
مرینت چی میگفت مگه قرار نبود  باهم نامزدی کنیم
(یهو دیدم مرینت امد کنار گوشم و پچ زد)
مرینت:اخی ابروت رفت
ادرین:مرینت(با عصبانیت)
مرینت:همه مثل خودت خر نیستن
فلیکس:دقیقا همون بلایی رو سرت آورد که سر خودش اوردی
.
.

.

.

.

#ادرین
باورم نمیشد چطور فلیکس اینجاست که دیدم (مرینت رفتم و دست اونو گرفت)
مرینت: بیا بریم
فلیکس:باشه 
نمیذارم برن همینطوری
ادرین:تو نمیتونی بری(گرفتن دست مرینت)
مرینت:ولم کن (با جیغ)
(توجه همه ی مردم بر میگرده بهشون)
ادرین:تو فکر کردی کی هستی
مرینت:ولم کن
فلیکس:ولش کن اگرست
ادرین:تو دخالت نکن
ادرین:یالا بیا
مرینت:نمیام (سیلی زدن به ادرین)


مرینت:(پشت میکروفن با صدای بلند)
مرینت:تو پدر مادر منو کشتی با من بازی کردی هنوز باید تاوان پس بدی!
فلیکس:بیا بریم
مرینت:.........
#مرینت
#توی_ماشین
مرینت:خوبه نقشم به طور عالی پیش رفت
فلیکس:ارع معلومه منو کشوندی فرانسه
.
#فلش بک
#مرینت
اگر بخوام نقشم عملی بشه باید فلیکس یا اریک رو از المان بکشونم فرانسه پس باید بهشون بگم که میخوام این انتقامو تموم کنم !

زنگ زدن........
مرینت:بازی تمونه من ادامه نمیدم دیگه
اریک:یعنی چی مرینت میفهمی چی میگی
تو بخاطر این انتقام۵سال زحمت کشیدی ما باهم توافق کردیم
مرینت:ادرین بهم اعتراف کرد پشیمونه و عاشقم شده من میخوام زندگی کنم میفهمی
اریک:ببین مرینت این کار...الو...الو مرینت

اریک به هیچ وجه نمیومد فرانسه مگه اینکه زحمتاش بخواد حروم شه! ولی فلیکس چرا...

#حال
#مرینت
مرینت:چاره ای نداشتم جزء اینکه تورو بکشونم اینجا
فلیکس:مگه اریک نبود که منو از المان کشوندی
مرینت:تو فرق داری
فلیکس:از چه لحاظ؟
مرینت:تو قبلا رقیب و دشمن ادرین بودی!
و چی از این بدتر که دشمنش با کسی که قرار بود باهاش ازدواج کنه نامزد بشه ادرین فکر کرد که من یه اشتباه رو دوبار تکرار میکنم
فلیکس:ولی من باید زودتر برگردم المان
مرینت:تا وقتی عملیاتمون رو تموم نکردیم بر نمیگردیم المان
فلیکس:ولی تو فرق داری باید بمونی
مرینت:اگر تو اینجا نباشی کارمون شاید دیر به ثمر برسه یا اصلا نتیجه نده
فلیکس:باشه یه کاریش میکنم
مرینت:تا اون موقع خونه ی الیا میمونیم
فلیکس:نه نمیتونیم ریسک کنیم
مرینت:الیا خودش بهم تو این نقشه کمک کرد!
فلیکس:تو که همه چیزو بهش نگفتی مرینت!
مرینت:ن حتی الیا هم نباید بفهمه هدف واقعیم چیه!
فلیکس:خب خوبع...پس برم لباسارو از هتل بگیرم
مرینت:اوک
 

 

 

 

 

 

خوب تو خماری بمونید و حال کنید منم از کرم ریختم لذت ببرم😜🤪

بای