بهترین دوست پارت ۱۰

Mersana Mersana Mersana · 1402/05/29 21:57 · خواندن 2 دقیقه

سلام گلاس

بیا ادامه👇🏻

مرینت

سابین: دوست دیگه ای در نظر نداری.................ادرین!!!

مرینت: اوممم... باشه بهش پیام میدم 

به ادرین پیام دادم و گفتم

 

                            ده دقیقه بعد

 

صدای دیلینگ گوشیم اومد

ادرین: سلام. باشه فردا میای؟

مرینت: آره فکر کنم مامانم که فعلا گفته فردا میرن

 

                         صبح روز بعد 

 

بیدار شدم برم مدرسه داشت دیر میشد سریع همه کارامو کردم

هول هرکی داشتم صبحانه میخوردم که

مرینت: مامان امروز ساعت چند میرین

سابین: برای ساعت ۱۱ بلیط گرفتیم وسایل تو هم جمع کردم تا بری پیش ادرین

مرینت: باشه

تام: ۱۱ تو خونه نیستی و واقعا برای من سخته ۱ سال 

پیش تو نباشیم

مرینت: اشکال نداره بابا نهایتش که بر میگشتین همو می‌بینیم

ساعت رو دیدم دیگه داشت خیلی دیر شد بود

با مامان . بابا تا ۱ سال بعد خدافظی کردم

اونا ماشین من رو قرض گرفتن چون ماشین بابام خراب شده بود

وسایلی رو که مامان آماده کرده بود و کیفم رو بر داشتم و رفتم

 

رسیدم وسایل رو گذاشتم تو کمادم و درش رو کاملا قفل کردم

بدو بدو کیفو انداختم رو کولم و/ دوییدم تا به کلاس رسیدم

( مثلا شعر گفت🤣)

تا رفتم تو و نشستم کنار ادرین خانم بوستیه اومد

ادرین: سلام مرینت

مرینت: سلام ادرین.خوبی؟

ادرین: مرسی تو چی

مرینت: ممنون.......

 

                            بعد از کلاس

 

مرینت: صبر کن وسایلم رو بردارم!

ادرین: باشه😊

بعد رسیدیم خونه ادرین 

ادرین: اوتاق تو اینه

مرینت: مرسی

رفتم تو ی اتاق با تم صورتی خیلییییی خوشگل بود

ادرین: به سلیقه خودم چیدم !!! خوشگله؟

احساس کردم سرخ شدم

مرینت: ا..آر...آره..آره خیلییی خوشگله

وسایلم رو چیدم و استراحت کردم

 

( بچه ها اگه میبینین خلاصص آخه بیرونم دیگه به بزرگی خودتون ببخشید دارم سعی میکنم کم خلاصه کنم دیگه پارت بعد رو مثل پارت های قبل میدم و زود تر و طولانی تر ببخشید دیگههه)

 

ادرین اومد در اتاقم البته بعد از بیست دقیقه

ادرین: مرینت! مرینت!.. بیا ناهار بخوریم

مرینت: باشه😊

 

 

خب تموم شد 

لایک و کامنت فراموش نشه 

دیگه ببخشیدددددد

گفتم چرا این پارت اینجوری بود

بازم ببخشیدددددددد

باییی