رمان شروعی جدید در زندگی

🍉 watermelon 🍉 🍉 watermelon 🍉 🍉 watermelon 🍉 · 1402/05/29 21:16 · خواندن 2 دقیقه

برید ادامه

سیلام 😊

پس از سال ها اومدم چند روزی مهمون داشتیم نمیتونستم پارت بدم😟

          

                              💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜

از زبون مرینت💙

وقتی کفش هامو موج برد خیلی ناراحت شدم چون عاشقشون بودم

ولی زیاد ناراحتی رو تو صورتم نشون ندادم

ادرین💚

کفشای مرینت رو اب برد😂

ناراحت به نظر میومد لباسشم خیس شده بود(😮) 

آلیا🧡: بچه ها الانِ که سیاه سوخته بشیم بیاین بریم تو مرکز خرید برگردیم😜

آدرین💚: اگه مرینت بیاد من مشکلی ندارم(   ببچه ها دستمال بدید🙄🤢🤮) 

من (مرینت) 💙: من مشکلی ندارم بریم 

رفتیمو من چند دست لباس خریدم

 

لباس مرینت: 

 

 

 

 

ادرین 💚

مرینت چند دست لباس خرید و واقـــــــــــــــــــعا سلیقه خوبی تو لباس داره😉

(اوفف بابا/خب چیه سلیقه اش خوبه/مگه من چیگفتم/😳) 

شب شدو رفتیم ویلا و قرار شد هفته دیگه عروسیمون باشه

 مرینت: 

واقعا باورم نمیشد هفته دیگه عروسیمون باشه 🥲🥲🥲🥲🥲

اخر شب به ادرین گفتم بریم بیرون و رفتیم و خیلی خوش گذشت

https://uupload.ir/view/amir_khoshnegar_-_aroome_jonam_(320)_di6.mp3/

این اهنگرو داشتن انگلیسیشو گوش میکرند😂

و ادرین دست مرینت و میگیره و مرینت هم طبق همیشه سرخ پوست میشه😜

 

تا فردا بای🧡 

اگه بچه های خوبی باشید طولانی تر میزارم پارت بعدو

و اینکه برای پارت بعد ۱۰ لایک و ۱۴ کامنت

واقعا متاسفم که کم بود 😣ـ