رمان شروعی جدید در زندگی
برید ادامه
سیلام 😊
پس از سال ها اومدم چند روزی مهمون داشتیم نمیتونستم پارت بدم😟
💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜
از زبون مرینت💙
وقتی کفش هامو موج برد خیلی ناراحت شدم چون عاشقشون بودم
ولی زیاد ناراحتی رو تو صورتم نشون ندادم
ادرین💚
کفشای مرینت رو اب برد😂
ناراحت به نظر میومد لباسشم خیس شده بود(😮)
آلیا🧡: بچه ها الانِ که سیاه سوخته بشیم بیاین بریم تو مرکز خرید برگردیم😜
آدرین💚: اگه مرینت بیاد من مشکلی ندارم( ببچه ها دستمال بدید🙄🤢🤮)
من (مرینت) 💙: من مشکلی ندارم بریم
رفتیمو من چند دست لباس خریدم
لباس مرینت:
ادرین 💚
مرینت چند دست لباس خرید و واقـــــــــــــــــــعا سلیقه خوبی تو لباس داره😉
(اوفف بابا/خب چیه سلیقه اش خوبه/مگه من چیگفتم/😳)
شب شدو رفتیم ویلا و قرار شد هفته دیگه عروسیمون باشه
مرینت:
واقعا باورم نمیشد هفته دیگه عروسیمون باشه 🥲🥲🥲🥲🥲
اخر شب به ادرین گفتم بریم بیرون و رفتیم و خیلی خوش گذشت
https://uupload.ir/view/amir_khoshnegar_-_aroome_jonam_(320)_di6.mp3/
این اهنگرو داشتن انگلیسیشو گوش میکرند😂
و ادرین دست مرینت و میگیره و مرینت هم طبق همیشه سرخ پوست میشه😜
تا فردا بای🧡
اگه بچه های خوبی باشید طولانی تر میزارم پارت بعدو
و اینکه برای پارت بعد ۱۰ لایک و ۱۴ کامنت
واقعا متاسفم که کم بود 😣ـ