ازدواج اجباری#10

Panis Panis Panis · 1402/05/29 13:48 · خواندن 3 دقیقه

😉

.

 

 

 -خوب بابا حالا چرا هار میشی تقصیر منه که خواستم ببینم چه مرگته اصلا برو بمیر بعدم رفت رو کاناپه لم داد دیگه حوصله این و نداشتم -اره میخوام برم بمیرم دست از سرم بردارررررررررررررررر بعدم رفتم تو اتاق شققققققق درو کوبوندم به هم اروم رفتم طرف تختم وروش دراز کشیدم خیلی حالم بود همش حالت تهوع داشتم عکس کامران و که روی میز کنار تختم بود برداشتم و نگاش کردم اولین باری بود که با دقت نگاش میکردم پووستی سفید و چشای سبز رنگ با مزه های کشیده و دماغی صاف و متوسط که به صورتش میومد،با لبایی نه بزرگ و نه کوچیک همیشم رو صورتش ته ریش کمی داشت درکل خیلی جذاب بود از هیکلشم معلوم بود که ورزشکاره از خودم حرصم گرفت که نشسته بودمو ارزیابیشمیکردم با عصبانیت روی تخت نشستم و عکسش و کوبوندم به دیوار که با صدای وحشتناکی خورد شدو ریخت رو زمین یهو در اتاق باز شد و کامران با عصبانیت اومد داخل -چته ؟چه مرگته؟این ادا اطوارا رو واسه من درنیار تو زن منی نیاوردمت اینجا خاله بازی کنی باید وظیفه زن و شوهریت خوب انجام بدی فهمیدی خوشم نمیاد یه ماهه اعتصاب کردی شیرفهم شد؟ به کنارم که رسید از بوش حالم بهم خوردو کنار زدمش و دوییدم تو دستشویی دیگه هیچی نبود که بخوابم بالا بیارم الکی فقط عق میزدم سرم گیج میرفت بعد اینکه صورتمو شستم دستمو اروم گرفتم به دیوار و راه افتادم سمت اتاق بدون توجه بهم دراز کشیده بود و سیگار میکشید دماغم و گرفتم و از کنارش رد شدم که یه چپ چپی نگام کردم نمیدونم چم شده بود حتی سر سفره شامم ازبوی شام حالم بهم خورد حدس میزدم چه مرگم شده میخواستم اگه بشه فردا یه جوری از خونه بزنم بیرون و برم ازمایش بدم فقط دعا میکردم حدسم درست نباشه نمیخواستم یه موجود بی گناه الکی وارد این دنیا بشه اخر شب رفتم تو اتاقش و در زدم -چیه؟ -من فردا میخوام برم بیرون اخماش رفت توهم -کجا به سلامتی؟ -میخوام برم باران و ببینم -بیخود لازم نکرده نکنه یادت رفته باهم چه قراری گذاشته بودیم -من باتو هیچ قراری نذاشتم شونش و انداخت بالا وگفت -فعلا که امضات تو اون برگه هست اعصابم خورد شد -میخواام برم ببینمش -گفتم نمیشه میفهمی یا نه؟ با اشک نگاش کردم -خواهش میکنم با دیدن اشکم و التماسم کمی دلش نرم شد -فردا زودتر میام خودم میبرمت فقط از دور باید ببینیشاهکی نمیشد که من میخواستم برم ازمایشگاه این و با خودم کجا میبردم -چرا زندانیم کردی؟مگه من میخوام فرار کنم که باهام اینجوری میکنی؟ -شاید از کجا معلوم نخوای فرار کنی؟ از کوره در رفتم و گفتم -اخه احمق بیشور من اگه میخواستم فرار کنم قبل ازینکه این بلا رو سرم بیاری فرار میکردم نه الان که گوه زدی تو زندگیم -همون که گفتم یا با خودم میری یا اصلا اجازه نمیدم ***رمان** -به جهنم بعدم رفتم تو اتاقم اصلا نباید منتش و میکشیدم اهکی نمیشد که من میخواستم برم ازمایشگاه این و با خودم کجا میبردم -چرا زندانیم کردی؟مگه من میخوام فرار کنم که باهام اینجوری میکنی؟ -شاید از کجا معلوم نخوای فرار کنی؟ از کوره در رفتم و گفتم -اخه احمق بیشور من اگه میخواستم فرار کنم قبل ازینکه این بلا رو سرم بیاری فرار میکردم نه الان که گوه زدی تو زندگیم -همون که گفتم یا با خودم میری یا اصلا اجازه نمیدم-به جهنم بعدم رفتم تو اتاقم اصلا نباید منتش و میکشیدم 

 

 

 

عاح برا پارت بعد سی تا لایک بیست تا کامنت راستی پارت خشک ک بود بدون سانسورشو توی ی وب گذاشتم اگر میخاین بیان پی ویم تا قوانینو بگم:) 

 

راستی در شرایطی رمان گذاشته میشه ک نویسنده های عزیزم به بیست تا برسه 

اگر هم کد نویسی بلدین بهم بگین مدیر دومتون بکنم😊