عشق بچگی s3 p4

𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 · 1402/05/29 10:20 · خواندن 1 دقیقه

سلام سلام همگی سلام 

صبح روز بعد

مرینت

باید بچه هارو یه جوری بیدار میکردم تصمیم گرفتم گوشیم رو ور دارم و به باند بزرگ خونه وصل کنم و یه آهنگ خیلی تند پخش کنم  وقتی پخش کردم همه از جا شون پریدن

بچه‌ها.  وعع این چه صداییه مرینت کار تو بود 

مرینت. بله باید بیدار بشید و کلی کار داریم

آدرین.  خوابم میاد

مرینت.  همه باید بیدار بشن حتی شما عزیزم

مرینت 

همه رو بیدار کردم رفتیم صبحانه خوردیم و به فیلیکس زنگ زدم ساعت حدود ۸ صبح بود

بیب

مرینت. الو سلام چیشد رفت محل گروگان

فیلیکس. آره یه جایی هست که حالت متروکه ایی داره ولی روبه روش یه کافه داره

مرینت. بسیار خب تا چند دقیقه دیگه دوتا برادر رو میفرستم(مکث و مایک)

____________________________________________

ببخشید میدونم خیلی کم بود واقعا هم ایده ایی ندارم بعد هم یه خواهر کوچیک تر دارم که بهم وابسته هستش و همه کار هاشو من باید انجام بدم فقط کهنه رو مامانم عوض میکنه