ازدواج اجباری#9
عاح خیلی کنجکاو بودید😉خابم میاد ولی میزارمش😂😭
از اون شب به بعد اتاقم و ازش جدا کرده بودم ولی چه فایده اون که کار خودش و کرده بود دیگه نمیتونستم برم مدرسه کامران هروقت میرفت سرکار در خونه رو از پشت قفل میکرد سیم تلفنم مکشید شده بودم یه زندونی تو خونش رفتم تو حیاط و شروع کردم واسه خودم قدم زدن سوز بدی میومد یه بافت قرمز رنگ دورم گرفته بودم تا ته باغ رفتم اولین بار بود که میومدم تو باغ خیلی فضای قشنگی داشت با باز شدن در حیاط سرمو انداختم پایین و رفتم ته باغ که نتونه من وببینه بعد چند دقیقه دیدم که کامران فریاد زنان همونطور که اسمم و صدا میزم دویید از خونه بیرون اروم از پشت درختا اومدم بیرون و رفتم سمت در با دیدن من اومد جلو ومحکم خوابوند تو گوشم با چشایی که خالی از هراحساس و سرد سردبود زل زدم تو چشاش و هیچی نگفتم یه قطره اشکم نریختم خیلی وقت بود تبدیل شده بودم به یک سنگ -کدوم گوری بودی؟ -رامو کشیدم و از کنارش رد شدم که دستمو گرفت وبا حرص گفت -گفتم کدوم گوری بودی؟ -کور که نبودی ببینی از کدوم گوری دارم میام -دفعه اخرت باشه میای تو حیاط فهمیدی یه پوزخنر بهش زدم که بیشتر حرصش گرفت دستمو محکم فشار دادو گفت فهمیدی یانه؟ -همه که مثل تو نفهم نیستن دستمو ول کن یکی دیگه خوابوند تو گوشم و گفت -بار اخرت باشه با من اینجوری حرف میزنی فهمیدی؟ -ازت متنفرم متنفر -هه هه فکر کردی بنده عاشق سینه چاکتم کور خوندی عروسک تو فقز به در یه شبم خوردی الانم مجبورم نگهت دارم وگرنه شوتت میکردم بیرون عادت ندارم از یکی دوبار استفاده کنم دستمو محکم کشوندم از دستشبیرون و یکی خوابوندم تو گوشش و با عصبانیت داد زدم -بیین چی از دهنت در میاد بیشعور نفهم ولم کن بذار برم تو که استفادتو ازم کردی دیگه چی از جون من میخوای هان؟ دستشو گذاشته بود رو صورتش و با تعجب به من نگاه میکرد خودم و که خالی کردم و تمام چیزایی که تو دلم مونده بود و بهش گفتم بعدم بدون توجه بهش راه افتادم سمت خونه و یه راست رفتم سمت اتاقم و در وقفل کردم رو تختم دراز کشیدم دلم واسه خونه تنگ شده بود تو فلشم و که با خودم اورده بودم به ال سی دی کوچیکی تو اتاق بود وصل کردم تموم اهنگایی که یه زمانی واسه خودم ریخته بودمشون با هر بیتی که میخوند اشکام گوله گوله میریخت پایین اگه بدونی من چقد دلم تنگ شده همه دلخوشیم همین یه اهنگ شده در نمیاری اشک منه احساسی و بغلنمی کنی اونکه نمیشناسی و اگه بدونی این روزا چقد داغونم چقد مراقب وسایل این خونه ام دعاکن اون روزای خویمون برگرده ببین ندیدنت چقد شکستم کرده خستم کرده اگه بدونی ازین خونه میرم چی اگه بدونی من از غصه پیرم چی اگه بدونی عکسات و بغل کردم اگه بدونی من دارم میمیرم چی (اهنگ اکه بدونی علیرضا طلیسچی) یهو احساس حالت تهوع بهم دست داد بدو دوییدم سمت در اتاق و بازش کردم دوییدم سمت دستشویی کامران که تو سالن نشسته بود با تعجب بهم نگاه میکرد با شدت عق میزدم تمام محتویات معدم خالی شده بود کامران در و باز کردو با نگرانی پرسید چی شده بهار؟ کنارش زدم و رفتم بیرون دنبالم راه افتاد و از پشت شونم گرفت برگشتم وبا داد گفتم -به من دست نزن ازت بدم میاد.....
خابم میاد ولی گذاشتم براتون 🫂
برا پارت بعد بیست تا لایک بیست تا نظر:)
.