داستان خیانت P10
سلام بچهها این پارت آخر هست😭 ببخشید ولی باید یک داستان دیگه را شروع کنم پس جایی نرسید❤️
12ماه بعد الان دوباره کریس مس هست.
من و آدرین برای کریس مس اتش بس کردیم برای امروز.
من:آدرین برای مهمونی کیای دعوت کنم.
آدرین:همه ی بچه های کلاس.
من:باشه.
۶ ساعت بعد همه ی همون ها رسیدن.
نینو:آدرین ایدن چطورید.
ما:خوبیم نینو.
نینو: نمیخواین دعوا کنید؟
من:نه.
من همه ی بچه های کلاس بردم داخل اتاق.
من به مرینت اشاره دادم وقتش.
من گفتم بچه ها همه این جا جمع بشدید.
آدرین:چه ی ایدن.
من و مرینت دست هم گرفتم من گفتم:من و مرینت عاشق هم هستیم.
بعد از گفتن عاشق هم آدرین لوانی شیشه که داشت از دستش پرت شد.
من:چی آدرین ؟
آدرین:داری شوخی میکنی .
من:نه آدرین بعد از اتفاق های سال پیش اتفاقی به هم وابسته شدیم.
بعد آدرین دست من گرفت سریع من برد و انداخت داخل ماشین.
من:آدرین داری چی کار میکنی.
آدرین:بریم هوا بخوریم 😠
بعد رفتیم برج .
من:چه نمای قشنگی.
بعد ادامه دادم :آدرین امید وارم ناراحت نشده باشی که من و مرینت عاشق هم هستیم.
بعد صورت بر گردوندم و دیدم.
من:آدرین اون.... توفنگ بذار کنار.
آدرین:چی بعد از اون اتفاق این کار نکنم.
من:آدرین اون تفنگ اسباب بازی بذار کنار.
بعد یک شلیک کرد.
آدرین که داشت اشک میریخت گفت:ای کاش تو هیچ وقت برادر من نبودی .
تو اصلاً نه باید به وجود می آمدی...تو هیچ وقت برادر من نبودی من ..... تو را هیچ وقت برادر خودم نمی دونستم.
بعد تفنگ از دستش افتاد زمین شروع به گریه کردن کرد.
من بعد از اون حرف ها دیگه زندگی برام معنی نداشت.
من: پس تو همین می خوای اره پس لازم نیست.
بعد گفت می خوای چی کار کنی.
بعد آدرین من نگاه کرد ایدن😮
پس برای همیشه خدافظ بعد من خودم از برج انداختم پایین.
در همون لحظه آدرین سعی کرد دست من بگیره.
اما....... خیلی دیر شده بود.
فردا روز ختم بود.
بعد از اون آدرین کنار سنگ قبر من بود گفت.
من ببخش داداش تو بهترین فرد زندگی من بود من بدونه تو چی کار کنم.
من..... الان تور می خوام 😭
بعد آرمیتا آمد کنارش گفت:اشکالی ندارد بیا بریم خانه.
یکم باهم شیطونی کنیم😝.
بعد دستش آرام آروم آورد سمتش و بعد.... که می خواست.....
آدرین:برو یکی دیگه پیدا کن از زندگی برو بیرون.
آرمیتا:چی کار می کنی.
آدرین گفت:من بعد از این ماجرا نه می خوام شیطونی کنم نه عاشق باشم.
بعد هم رفت.
و قسم خورد که دیگه عاشق نباشه.
و این بود پایان زندگی ایدن آگرست 🤧
خب شاید ناراحت کننده بود.
ولی قول میدم داستان بعدی این جوری نباشه.
بای بای👋