حسی به نام عشق
فصل سیوم قسمت هفتم
گیان
فرفری به سوی دشمن حمله ور شد و چنان میزد شَتَک میکرد و شتک میشد که خدا میداند و راوی عاریه فرفری دشمن ها را کشت لازم است که بدانید فرفری پیش از جنگ یک یم رستوران کار میکرد و هنوزم میکنه سپس به سوی فرمانده ی خود رفت و حقوق این ماه را به فرمانده داد تا فرمانده نفله عش نکند سپس به خط مقدم رف و مث صگ جنگید
۴چن روز بعد
_فرفری فرار کن من سرشونو گرم میکنم
+نه فرماندههههه
_جردن فرفری رو ببر
÷چ.....چ...چش...م فرمانده
بیا بریم
+نعععععععععععع
و اینگونه شد که آدرین توسط دشمن اسیر شد
چن ساعت بعد
آدرینع
پا شدم و دیدم رو صندلیم چشامو باز کردم دیدم ی مشت آدم دور و ورم بودن و فرمانده ی دشمن داشت لایو میگرفت میگف فرماندهی. کره ی جنوبی رو اسیر کردیم و یاح یاح میخندید یکی نبود بگه درد خلاصه ی مشت چرت و پرت گف بعد در حال لایو گرفتن بود که بهش گفتم
خب تو قشنگ مریضی ها.....
میخای فالوور جمع کنی ......
از اینجا بیام بیرون زنگ میزنم پلیس فِتا🤡
بعد یکی از در وارد شد
+فرمانده
÷چیشده
+چادر ها آتیش گرفتن دشمن داره تیر آتشین روی سرمون میندازه خیلی اوضاع خیته
_یاح یاح این قدرته کره ی جنوبیه
÷پس همش زیر سره توعه نفله پدرهو در میارم سربازا برین و آتیشو خاموش کنین
بله قربان
÷پدرتو در میارم
و بستم به صندلی داشت میرف که ی چیزی یادم اومد
فلش بک
_خب ببینین میریم تو دل دشمن سمت جنوب شرقی بعد از اون طرف فشردن پیداش میشه و فرفری رو میبره و فرفری ادای گریه در میاره اینجوری همه ی توجه ها میره رو من و بهم حمله میکنن و شما ناپدید میشین بعد دیگ طبق انتظار یا رو صندلی میبرنم یا جایی میبندنم تو پایگاه بعد حمله میکنین با تیر آتشین و آتیش بعد من سر فرماندشون رو گرم میکنم در همین حالت
پایان فلش بک🤡
فرماندشون داشت میرف که گفتم
_هُی یارو تا چن ثانیه ی دیگه به پایگاهتون حمله میشه و پدرتون در میاد اینکه نیروی نظامیتون زیاد تر از ماست به چَپَم(استفغرالله) عوضش ما مهارت داریم که طرف برگشتو در همون حال جردندو فرفری از بالا پریدن رو سر طرف و طرف به فا... چیز یعنی فنا رف و مرد بعد اومدن و من و آزاد کردن علامت دادم و با علامت مث موز و ملخ ریختن تو پایگاه دشمن
۱ ماه بعد
پیروز و سر افراز و از اینجور چیزا رفتین پیش رئیس جمهور بعد جنگ سخت کلی پاداش بهمون دادن و شب رفتیم پارتی ی دختر خوشگلی اومد سمتمون و گف کسی میاد با من برقصه منم دیدم فرفری در دریای چشمان زیبای دختره غرق شده داد زدم کی مرد عَمَلِه ی معتادی از اونور گف
+من بودم تَرک کردم
_منگل منظورم رقصیدنه تو خماری بعد میگی ترک کردم
که یکی زدم تو سر فرفری و بلندش کردم پرتش کردم تو بغل. دختره و گفتم گمشو برو برقص فرفری هم خجالت زده به دختره نگا کرد در نهایت شب خیلی خوبی بود و با آسان بالا زدن برای فرفری تموم شد و فرفری با همون دختر نامزد کرد و همو ماچیدن در همون هنگام تو این فکر بودم که مث ببر میرم تو دهن مری و ازش خاستگاری میکنم البت بعد اینکه رفتم پاریس (اینا هنوز تو مارسی هستن مارسی ی شهری تو فرانسس طبیعتن باید بدونین)
هعی این پشمک دماغوی بوگندو ولگرد هم ازدواج کردم ما نکردیم میرم تو دل مری و ازش خاستگاری میکنم عارعععععععععععععععععععع... پایان پارت بیست و هفتم
تا پارت بعد بدرود