خیمه شب باز ♀️ پارت 9

HARLEY HARLEY HARLEY · 1402/05/26 20:28 · خواندن 7 دقیقه

توی کاور قبلیم لوکا نبود واس همین دوباره عوضش کردم🤦🏻‍♀️😅

برید ادامه مطلب🙂

آدرین:

بعد از اینکه از خونه دور شدیم هوا به تدریج گرم تر میشد

یه چیز عجیب دیگه بین تمام اینا.. گفتم از این چیزا دور بشیم اما مغزم هنوز درگیر بود!

البته عجیب ترین چیز جا شدن هفت نفر توی ماشینه!!

من کنار در نشسته بودم و دستگیره توی پهلوم فرو میرفت!

مرینت کنار من نشسته بود و کنار اون کارلوس و نینو روی پای هم نشستن.. لوکاهم نفر اخر بود  و آلیا روی پاش.. اما بنظر نمیرسید مثل من درد بکشه!!!!!

مرینت_خب پس... قراره کجا بریم؟!

_تو این شرایط باور کن نباید چیزی بپرسی وگرنه یا میخوره نو ذوقت یا دنبال راهی برای فرار میگردی مثل من باش ریلکس بشین تا به طرز احمقانه ای سورپرایز شی!

+آو..

نیشخند ارومی زد و گفت _ازون لحاظ..

آلیا+کارلوس نمیخوای بگی کجا بریم؟!

نینو+هنوزم نمیفهمم چرا اون باید مکان رو انتخاب کنه

_چون توی مسابقه شرط بندی دفه پیش که رفتیم شهربازی شرط بستیم توی اتاق فرار وحشت سه بعدی هرکی نترسید تا 3 بار مکان تفریح رو انتخاب کنه و لازمه بگم تو داشتی گریه میکردی؟!

نینو+لازم نبود اشاره کنی!

_فقط خواستم یادت بیاد!

آلیا+آم.. بچه ها.. این عکسو نگاه کنین...

گوشیشو وسط گرفت تا همه بتونیم عکسو ببینیم.. همون عکسیه که جلوی خونه گرفتیم..

نینو_خوب افتادی که!

آلیا+نه نه منظورم این نیست.. نمیدونم خطای دیده یا نه اما این جارو ببینین..

انگشتت رو روی صفحه حرکت داد و روی پنجره بلند کنار خونه زوم کرد!

+چیز عجیبی میبینین؟!

مرینت+چشمام اشتباه میبینه یا...

_انگار.. یه نفر اینجا وایستاده!

آلیا+اما همه توی عکس هستن... کسی توی خونه نبوده نه؟!

کارلوس+اشتباه فهمیدم یا واقعا شکل یه مرده؟!

ایدن+چی پچ پچ میکنین اون پشت

لوکا+داداش کل ماشین صدای ماست بعد میگی پچ پچ؟!

ایدن+داشتم با دوست دخترم چت میکردم نفهمیدم

مرینت+دوست دختر؟!

_مامانمونو میگه تحویل نگیر 😅

آلیا گوشی رو به ایدن داد+اینو ببین.. چی میبینی؟!

ایدن+این کیه؟!؟

آلیا +ماهم داریم سر همین بحث میکنیم!

گوشیو پس گرفت و روی پاش گذاشت.

همون لحظه راننده گفت_کجا باید توقف کنم؟!

کارلوس+اوه رسیدیم!!.. خیله خب مسافران عزیز همینجا پیاده شین!

اومدیم خرید یا چی؟!!!

هممون پیاده شدیم. مبلغ قبلا پرداخت شده بود

اوووووف پاهااام از درد منفجر شد!!!

ایدن_بیاین همگی مثبت فکر کنیم لابد ابرا باعث شدن همچین شکلی توی شیشه درست شه ما قبلا هم ازین اوضاع داشتیم!

درسته.. ما افتضاحا خطا های زیادی داشتیم.. مثل وقتی نصف شب رفتیم قبرستون و یه پارچه سفید دیدیم و گرخیدیم اما بعدش فهمیدیم فقط ملافه یکی از همسایه های اون نزدیکی بوده و باد بردش!

اما خب.... این اصلا شبیه یه اشتباه یا یه توهم و خطای دید نبود! یه مرد چهارشونه که ظاهرا مو نداشت..

فکر نمیکنم قدرت تخیلم اونقدر قوی باشه که بتونم تصور کنم اون مرد دقیقا داره به دوربین نگاه میکنه!

دوباره همون لرزه جونم رو گرفت

+تو خوبی؟!

صدای مرینت بود.. نگران بنظر میرسید.

_اره خوبم! البته که خوبم!..

+پس.. چی ذهنتو مشغول کرده؟!

_خیلی احمقانه بنظر میرسه ولی خب..همش حس میکنم اینا یه ربطی به اخلاقای گربم داره..

+اوه.. چی باعث شده همچین فکری کنی؟!

_خب من.. واقعا نمیدونم..

کارلوس+د بیاین دگ کجا موندین پس!

لوکا+کجا میریم؟!

کارلوس_دی ری دیرینیگ!!!! این شما و این سینمای سه بعدی وحشت!!!

_دیدی گفتم ندونی بهترع؟!!

آلیا+باید حدس میزدم! ترسناک.. 😑👍🏻

کارلوس+جدیدترین فیلم سال 2023( نمیدونم جدید ترین فیلم ترسناک سال 2023 چیه 😁) قابلی نداشت 😎

_یادم بندازین دفعه دیگه نزارم برنده شه!

کارلوس+زد حال نزن دیگه.. بیاین بریم الان شروع میشه!

اینم از این.. عالی شد‌

پف فیل و پنیر ذوب شدمون رو گرفتیم و هرکدوم روی صندلی نشستیم.

سرم رو پایین گرفته بودم.. نمیدونم باید چجوری تیکه های پازلو کنار هم بزارم.. مثل یک اتاق فرار با کلی معما و یک کلید کوچیک که قرار نیست پیدا شه!

دستای سردی رو روی پوستم حس کردم! _هه؟!  

+نگران نباش.. مطمئنم همه چی درست میشه!

_ممنون.. مرینت!

کارلوس_هییییییس فیلم داره شروع میشه!

_ضد حال😑😑😑

**********

*مرینت*

خب.. انتظار نداشتم فیلم... تا این حد خشن باشه!!

عینکای سه بعدی زیادی فضا رو واقعی جلوه میداد.. موسیقی فیلم واقعا دلهره به دلم مینداخت!..

با هر قدمی که شخصیت فیلم برمیداشت یه قدم به سکته نزدیک تر میشدم.. سر انگشتام کاملا یخ زده بود!

شخصیت توی فیلم از توی تلوزیون خونش میتونست خودش رو ببینه.. درحالی که هیچ دوربینی وجود نداشت!.. و توی تلوزیون درست پشت سرش یه دلقک بود..

میتونم بفهمم چشمام محکم روی هم افتاد.. خب.. من واقعا به چیزای ترسناک علاقه ای ندارم‌!!

صدای جیغ اومد و همزمان حس کردم یه سطل اب یخ روی سرم خالی شده!!

+تو خوبی؟!

_م.. من.. خوبم‌!!

+میخوای بریم بیرون؟!

_نه بابا مشکلی نیست!!

نمیتونم نشون بدم ترسیدم!!.. نه نمیتونمم!! اون وقت با خودش چی فکر میکنه!

آدرین± چه سبک اهنگایی رو گوش میکنی؟

_ا.. اهنگ؟!..خب..تقریبا اونایی که ریتم ارومی دارن و ملایمن!

وسط فیلم‌؟!

+واو!..بنظرت تاکویاکی داغش خوشمزه تره یا سرد؟!( نکته: تاکویاکی غذای معروف ژاپنی هست😌)

_من داغ بیشتر دوست دارم تو چی؟!

+منم داغ دوست دارم! نونش اینجوری خوش طعم تره!

_کاملا درستع! /

+خواهر یا برادری داری؟!

_نه من تک فرزندم! . خودت چی؟!

+ایدن رو که دیدی.. فقط ما دوتاییم!

_چه سوال احمقانه ای کردم.. اما اعتراف میکنم همیشه دوست داشتم یه خواهر یا برادر داشته باشم.. برادر بزرگتر داشتن چه حسی داره؟

چی باعث شد یه دفعه اینطوری سوال بپرسه؟!

+افتضاااح..بهم اعتماد کن اصلا دلت نمیخواد دائم یکی بهت بگه بشین پاشو بکن نکن(داداش من🤦🏻‍♀️)

_درسته😂... اوم... اخر هفته برمیگردین پاریس؟!

+اره.. اما.. فکر کنم دوست داشته باشم تابستون بعدیم هم بیام اینجا.. فکر میکنی خوب باشه‌‌؟

_معلومه!!!.. آمم.. ینی.. اینجا جاهای دیدنی زیاد داره!

+البته دفعه دیگه نمیخوام برم توی یه عمارت بی صاحب..

_😂موافقم

برای یک لحظه.. هیچ کدوم چیزی نگفتیم!

فقط به هم خیره شدیم.. و بعد.. چراغا روشن شد؟!!

صبر کن.. فیلم تموم شد!

کارلوس+وااای پسر خف کردم!!!

_فیلم تموم شد.. حالا میتونی عینکتو در بیاری!

_آدرین___!

پس برای این شروع کردی به پرسیدن چیزای عجیب..

میدونست ترسیدم.. پس بدون اینکه بفهمم حواسم رو پرت کرد تا متوجه فیلم و صداها نشم!

آلیا به خودش کش و قوسی داد و گفت_وااای خیلی باحال بود!

لوکا+همه فیلم ترسناکا همینجورین!

کاراوس+تو هیچی نمیفهمی.. به قدرت ترس و وحشت ایمان بیاور!

آدرین اشغالا رو توی دستاش گرفت و گفت_من میرم اینارو بندازم!

*آدرین *

جلوی خونه مرینت وایستادم.. بچه ها از قبل رفتن توی خونه..

میخواستم مطمئن شم سالم میره خونه به هرحال هوا تاریک بود

+ممنونم آدرین.. خیلی خوش گذشت.

_اره خیلی خوب بود.. من..

+چیزی میخوای بگی؟!

_نه خواستم بگم استراحت کن.. فردا میبینمت!

+درسته.. اره...میبینمت!...پس خداحافظ

_اره دیگه.. خداحافظ

رفتم سمت خونه.. درو باز کردم.. بچه ها لباساشونو عوض کرده بودن‌

ایدن +واو اون لبخند چیه رو صورتت!

_حق داری سکوتو رعایت کنی!!!

آلیا+آخیی بچمون عاشق شده!!

_شب بخیرررر!!!!!!!

بدون اینکه سرمو برگردونم رفتم بالا..شیروونی هنوز بازه.. تاریکه! خیلی تاریک!

رفتم توی اتاق..جاسپر غذا نخورده؟!!

_جاسپر؟! من خونم!!

شاید طبقه بالاست..!..

گو‌شیم رو دراوردم و چراغ قوش رو روشن کردم!

_جاسپر؟!!

چندتا از جعبه ها افتاده بود. یکم جلوتر رفتم تا اگر هست بتونه نور رو ببینه!

روی جعبه ها قطره های قرمز بود. اینا قبلا هم بود ؟!

_جاسپر؟!!

صدایی زیر پام ایجاد شد.. مثل رفتن توی اب بود.. این مایع سرخ... اینا چیه؟!!

_ج.. جاسپر؟!!! 

 

 

 

 

 

 

 

 

لایک و کامنت فراموش نشه ♥💬