
زندگی ترسناکه

شرمنده چند روز نبودم ببخشید
م: خب ماشین کجاستتت؟؟؟؟
ر:عیبابا ذوغ داری واسه ماشین هاا.
م: خب اولین با مه میخوام برونم کنمممم.
ر: یه لحظه.قهقهقهقهقهق تو میخوای برونی کنی؟؟؟ من میرونم میکنم.
م: هعی صبر کن تو رییس من نیستی که بهم دستور میدی!!
ر: همینه که هست بشین تو ماشین.
م: هعی صبر کن من باهات نمیام اگه نیام نمیتونی معموریتت رو انجام بدی!!
ر: اوه چه بهتر رییس تورو دوتا تیر خلاص میزنه!
م: امم چی نه بابات شوخی کردم خودت برون🙂
ر: باشه.
م: خب باشه.
ر: تو بلدی هک کنی؟؟
م: اره بلدم یه جورایی!
ر: خوبه میتونی کامپیوترشون رو هک کنی؟؟
م: اره میتونم.
بعد چند دقیقه تلاش:
م: رادی هک کردم.
ر: اوم راحت باش بابا بهم بگو رادی اصن یه اجازه هم نگرفتی بهم بگی رادی؟
م: خفه شو
ر: باشه بابا.
( حالا یه صحنه رمانتیک براتون میارم )
مرینت:
چند دقیقه چشم تو چشم بهم خیره شدیم و یهو رادی که من بهش میگفتم را ی دیه لبش رو به لبم نزدیک کرد و بومممم منو بوسید.!!
لپام از خجالت گل انداخته بودن😻
م: اممم چیزه چیزه.
ر: امم چیهه؟؟
( اینجا مثلا لکنت گرفتن 😂 )
م: جلوتر رسیدیم.
ر: آها باشه فهمیدم.
ر: عیب ندارد بهت بگم مری؟؟
م: نه بابا
ر: اوم خب مری لطفا اون نارنجک رو از تو داشبرد در بیار سرش رو وقتی گفتم جدا کن و بنداز از ماشین بیرون باشه؟؟
م: باشه.
ر: یک،دو،سه،چهار،بنداز بیرونننننن.
م: انداختمش.
م: واو چه صحنه زیبایی یه منفجر شدنش!!
ر: اره دیه!
م: بلاخره رسیدیم باز پایگاه.
دینا رو دیدم که داره به من نگاه میکنه که با را مان خوب رفتار میکنم🙂
د: چی شده باهاش جور شدی؟؟
م: دینا میام میزنمت با همین کفش ها!!
د: باشه بابا جوگیر نشو جو گیر.
م: دارم برات دینا.
کاراکتر:۱۸۱۱
خب امید وارم خوشتون اومده باشه😻
برای پارت بعدی.
کارکتر: ۲۳۴۵ میزارم.
خب دیه بای تا پارت بعدی: لایک ۳۴ کامنت ۲۲
تا پارت بعد بای