زندگی ترسناکه

«ПIKI» «ПIKI» «ПIKI» · 1402/05/26 15:53 · خواندن 2 دقیقه

شرمنده چند روز نبودم ببخشید‌

 

م: خب ماشین کجاستتت؟؟؟؟

ر:عیبابا ذوغ داری واسه ماشین هاا.

م: خب اولین با مه می‌خوام برونم کنمممم.

ر: یه لحظه.قهقهقهقهقهق تو میخوای برونی کنی؟؟؟ من میرونم میکنم.

م: هعی صبر کن تو رییس من نیستی که بهم دستور میدی!!

ر: همینه که هست بشین تو ماشین.

م: هعی صبر کن من باهات نمیام اگه نیام نمیتونی معموریتت رو انجام بدی!!

ر: اوه چه بهتر رییس تورو دوتا تیر خلاص میزنه!

م: امم چی نه بابات شوخی کردم خودت برون🙂

ر: باشه.

م: خب باشه.

ر: تو بلدی هک کنی؟؟

م: اره بلدم یه جورایی!

ر: خوبه میتونی کامپیوترشون رو هک کنی؟؟

م: اره میتونم.

 

بعد چند دقیقه تلاش:

 

م: رادی هک کردم.

ر: اوم راحت باش بابا بهم بگو رادی اصن یه اجازه هم نگرفتی بهم بگی رادی؟

م: خفه شو 

ر: باشه بابا.

 

( حالا یه صحنه رمانتیک براتون میارم )

 

مرینت:

چند دقیقه چشم تو چشم بهم خیره شدیم و یهو رادی که من بهش میگفتم را ی دیه لبش رو به لبم نزدیک کرد و بومممم منو بوسید.!!

لپام از خجالت گل انداخته بودن😻

م: اممم چیزه چیزه.

ر: امم چیهه؟؟

( اینجا مثلا لکنت گرفتن 😂 )

 

م: جلوتر رسیدیم.

ر: آها باشه فهمیدم.

ر: عیب ندارد بهت بگم مری؟؟

م: نه بابا 

ر: اوم خب مری لطفا اون نارنجک رو از تو داشبرد در بیار سرش رو وقتی گفتم جدا کن و بنداز از ماشین بیرون باشه؟؟

م: باشه.

ر: یک،دو،سه،چهار،بنداز بیرونننننن.

م: انداختمش.

م: واو چه صحنه زیبایی یه منفجر شدنش!!

ر: اره دیه!

م: بلاخره رسیدیم باز پایگاه.

دینا رو دیدم که داره به من نگاه می‌کنه که با را مان خوب رفتار میکنم🙂

د: چی شده باهاش جور شدی؟؟

م: دینا میام میزنمت با همین کفش ها!!

د: باشه بابا جوگیر نشو جو گیر.

م: دارم برات دینا.

 

کاراکتر:۱۸۱۱

خب امید وارم خوشتون اومده باشه😻

برای پارت بعدی.

کارکتر: ۲۳۴۵ میزارم.

خب دیه بای تا پارت بعدی: لایک ۳۴ کامنت ۲۲

تا پارت بعد بای