خون آشام زندگی من p9 (پایان فصل اول)
این دیگه شوخی نیست بلاخره پارت رو دادم
یکی صحبتی باهاتون داشتم. من خیلی خیلی هیت میگیرم. همین فقط لطفا دیگه هیت ندید منم کارو زندگی دارم دوستان.
________________
بعد از دو مین ازش جدا شدم که یهو دیدم مرینت چشماش رو باز کرد.
مرینت: آخخ دلم داشتی چیکار میکردی آدرین.
آدرین: ه.هیچی مرینتتوباید استراحت کنی میگم شامتو خدمتکارا بیارن توی اتاقت
مرینت: باشه.
______________
قصر لوکا .
لوکا: خدایا خیلی نگرانم چرا هیچ خبری از مرینت نیست. بزار جک رو صدا کنم جکککک
جک: باصدای پرنس لوکا به خودم اومدم سریع رفتم پیشش
جک:بله پرنس لوکا
لوکا: عه جک اومدی میگم هیچ خبری از مرینت نشده خیلی نگرانم
جک:نشده پرنس لوکا
لوکا: پس برو سمت قصر خوناشام ها کشیک بده
جک:چشم. راه افتادم به سمت قصر خوناشام ها. تو فکر خودم بودم که یک کاغذ جلوی پام دیدم برداشتمش و بازش کردم توش نوشته بود.
از زبان مرینت..
ای کسی که این نامه رو میخونین پرنس لوکا یا جک سلام.
من مرینتم . تصمیم گرفتم که حمله کنیم پس فردا ساعت 8 شب آماده باشید و هروقت من آتیش روشن کردم و علامت دادم حمله کنید.
پایان.
______________
جک :سریع به سمت قصر لوکا رفتم و نامه رو بهش دادم
لوکا: پس باید خودمون رو آماده کنیم
_______
روز بعد
از زبان مرینت...
بلاخره امروز روز موعوده خدا. سریع برم پیش ادوارد .
رفتم به سمت اتاق ادوارد درو باز کردم و گفتم هایی برای چی به من چاقو زدی هاننن.
آدرین: صدای داد مرینت رو شنیدم سریع رفتم به اتاقش نبود رفتم به سمت اتاق ادوارد و گفتم: مرینت آروم باش ادوارد خیلی اعصبانی بوده.
مرینت: اوففف باشه
_____________________
ساعت 8 شب
سریع یک دستمال و کبریت برداشتم و رفتم توی حیاط . داشتم که دستمالو آتیش می زدم با صدای آدرین به خودم اومدم که گفت:داری چیکار میکنی؟؟؟
______________________________
(پایان فصل اول رمان خون آشام زندگی من)
تموم شد ؟ آره فصل اول تموم شد میدونم خیلی هاتون منتظر این پارت بودین. و خیلی پارت کم بود.
راستی برای فصل بعد کاور جدید ساختم....
برای فصل بعد 40 لایک و 30 کامنت