رمان دوستی p9

۰۰ ۰۰ ۰۰ · 1402/05/26 10:24 · خواندن 1 دقیقه

کامنت چرا نمیدی؟ آری باتوعم😬😑 لطفا بجز لایک کامنتم بدید دیگه:/ 

هیییی برید ادامه:)

#حال.

+اینا لباسای خودش بود... حالا برای ادواردن:(

_ مارین

+اشکامو پاک کردم و رفتم سمت حموم :

+ب بله؟

_ لباس داشتی؟ + ن چیز اره اره...

_ دارم یخ میزنم میتونی بهم بدی؟؟

+آره بیا ماله خودت باشه:(

_ممنون

ادوارد از حموم بیرون اومد و مارین رفت سمتش :

+یقه ی لباست کجه بزار درستش کنم... 

مارین دروغ گفت. اون میخواست یکمی پیش لباس دوستش باشه.. مارین خودشو تو بغل ادوارد جا کرد و بیرون هم نمیومد نه برای خود ادوارد برای لباسش:

_ حالت خوبه؟ یهو چی شدی؟ 

+م من خوبم چ چیزی نیست:) 

_ اتفاقی افتاده که من باید بدونم؟

+ببخشید، ولی خب سردش بود... بهت قول میدم وقتی اومدم پیشت به کاره دیگه برات میکنم...

_ مارین؟

مارین داشت با دوستش صحبت می‌کرد و عذر خواهی:

_ مارین ؟؟ چه اتفاقی برات افتاده؟

+اشکامو پاک کردم. +چیزی نیست _ داری دوباره دروغ میگی! +بهش فکر نکن باهاش دارم کنار میام..

_ با چی کنار میای؟

+خصوصیه

_ میشه بهم بگی؟ کمکت میکنم

+ببخشید... ولی ..ولی این یکی شخصیه.. ببخشید که نمیتونم بهت بگم.

_ اا خب باشه...

 

 

خب خب خیلی کممممم بود .‌ میدونم.. ولی دارم یچیزیو حاضر میکنم که وقت زیاد ندارم:)

برای خوندن بقیه پارت های قبلی به وبلاگ انیمه گرل سر

 بزنید

برای پارت بعدی ۸ لایک و ۱۰ کامنت