دروازه عشق پارت 4
برو ادامه مطلب
༻مرینت༺
داشتم همینجور حرف میزدم که منیجرم گفت : خانم یه اتفاقی افتاده مرینت : چی شده 😨 گابریل اگرست تو روز پارتی گفته باید به خونش برید و دوباره ازتون تست بگیره مرینت: چیییی😱پس یعنی امشب باید برم خونه اقا اگرست منیجر : بله و وسایل تون هم جمع کنید مرینت : واسه چی منیجر: شب اونجا میمونید مرینت :چیی 😨 منیجر : ببخشید خانم ولی برید بخوابید چون امشب خوابیدن تعطیله من هم وسایل تون رو جمع میکنم مرینت : باشه
༻ادرین༺
با پدرم رفتیم سمت میز نهار خوری با پدرم نشستیم که پدرم گفت : ادرین ادرین: بله پدر گابریل : به خانم بورژوا و دوپن گفتم امروز برابرای تست اخر بیان توهم باید باشی که نظر بدی پس نمیتونی بری پارتی ادرین : چشم پدر 😔 رفتم تو اتاقم و به نینو زنگ زدم ادرین: سلام نینو: سلام داش خوبی ادرین : بابام نمیزاره بیام پارتی نینو : اشکال نداره داش پارتی های دیگه ایی هم میگرن که باهم بریم ناراحت نباش ادرین : باشه داش پپرش زمانی به شب
༻مرینت༺
وسایلم رو برداشتم و با ماشینم رفتم سمت خونه اقای اگرست وقتی رسیدم واردش شدم رفتم وسایلم رو گذاشتم تو یکی از سالن ها و از اونجایی که هیچکی نیومده بود رفتم تا تو حیاطشون قدم بزنم داخل حیاط ماه کامل پیدا بود همینجور که را میرفتم اهنگی که وقتی بچه بودم مادرم برام میخوند رو میخوندم ♪♪♬♪♩♫♫♫♫♪♪♪𝄞 ༻ ادرین༺
حوصلم سر رفته بود رفتم تو حیاط قدم بزنم که قشنگ ترین اهنگ و صدا رو شنیدم و خود به خود به سمت صدا میرفتم که دیدم و
امیدوارم خوشتون بیاد و ببخشید این پارت کم بود
دوستون دارم 😍😘