وبلاگ لیدی باگ

بپر ادامه...........

10
_____________________________________♡________
+:که دیدم لوکا بیرون وایساده ، بهش گفتم لوکا بیا تو

گفت من یکم حالم بد شده بیرون وای مستم منم بهش

گفتم باشه ولی اگه مشکلی پیش اومده میتونی به خودم

بگی ، گفت باشه بهت میگم، برو سایزتو بگیره منم گفتم

باش و رفتم تو و دیدیم خیاط یه خانمه هست و بهش

عکس لباس رو نشون دادم و گفتم این لباس رو برای فردا

می‌خوام میتونید با پست برام بفرستید؟؟؟؟؟

گفت آره حتما فقط بیاد سایزتو بگیرم، گفتم باشه بگیر

بعد اینکه سایزمو گرفت از مغازه رفتم بیرون که دیدم

لوکا حالش خیلی بده و بهش گفتم که لوکا تو حالت

خیلی بده وایسا تاکسی بگیرم و ببرمت بیمارستان

گفت، نه بابا من اوکیم نیاز نیست خودتو تو زحمت

بندازی دختر منم گفتم تو الان اصلا حالت خوب

نیست کجا اوکی؟؟؟پاشو پاشو تنبل الان تاکسی میگیرم

بریم بیمارستان ، و یه تاکسی نگه داشت گفتم لطفاً

برید سمت بیمارستان ، تاکسیه گفت باشه بریم

و لوکا یه دستش رو گذاشت رو گدنم منم تا جایی

که میتونیم از کمرش گرفتم و کمکش کردم که

بتونه پاشه و دوتایی رفتیم صندلی عقب

تاکسی نشستیم و من سمت شیشه و لوکا وسط

پیش من نشست که دیدم لوکا......... 
_____________________________________♡_______
پارت بعد رو به شرط ۷ تا لایک و۵,تا کامنت میزارم