new world 🌍p50
P50
آدرین تو خونش بود خونه ای که الان مرینت توش نبود فقط آدرین توش بود و ِاما و هوگو
آدرین اصلا حالش خوب نبود تنها دلیلی که تا الان بلایی سره خودش نیاورده بود بچه هاش بود دوست داشت خود کشی کنه و بره پیشه مرینت
______________________________________________
مرینت در خیابون های توکیو راه می رفت و به آدرین و بچه هاش و بقیه فکر می کرد و آروم گریه می کرد
مرینت به این فکر می کرد که اونا الان چه حالی هستن دارن چیکار می کنن حالشون خوبه؟
مرینت مجبور بود تغییر هویت بده که کسی نشناستش
تیکی از لای کیفه مرینت با نگرانی نگاش می کرد و ازش پرسید: مرینت خوبی اصلا حالت خوب نیست
مرینت بعد از مکث کوتاه جواب تیکی رو داد : آره تیکی خوبم
تیکی دوباره با نگرانی از مرینت پرسید : مطمئنی کاری که کردی درست بود؟
مرینت با صدای گرفته و ناراحتی جواب تیکی رو داد : آره خوبه حداقل می دونم اونا بلایی سرشون نمیاد و حالشون خوبه
تیکی به مرینت لبخند می زنه و دوباره میره داخله کیفه مرینت
ببخشید کم بود مامانم میگه گوشیو بزار کنار فردا یه پارت دیگه می زارم
این پارت شرط نداره