
معجزه عشق بین منو تو8p

بپر ادامه.............
___________________________♡______
یهو دیدم آلیا بهم پیام
پیام آلیا: سلام دختر چطوری جولیکا من و تورو پارتی دعوت
کرده توام میای؟؟؟
منم نوشتم آره میام فقط کی؟؟
نوشت فردا ساعت....۸... عصرتاساعت ..۳شب..
من نوشت اوک میام
و گوشیم رو گذاشتم تو کیفم که دیدم یه دختر داره میاد
سمت لوکا که لواکا سریع پاشد وایساد و اون دختره بدو بدو
رفت بغلش کرد منم داشتم حرص میخوردم و رفت تو ماشینم
وتو ماشین و شروع کردم به گریه کردن با خودم گفتم کاش
زود تر احساسم نسبت بهش رو میگفتم......هعی.........
سوار ماشین شدم و رفتم خونه ام و غذا درست کردم و
خوردمش بعد هم یکم تلویزیون نگاه کردم که یهو یادم افتاد
که من فردا قراره برم پارتی ولی من که لباسی ندارم که جذاب
نشون بده من رو و الان ساعت ۹ شب هستش و نمی تونم
برم لباس بخرم فردا هم که شیفت ظهره دانشگاهم ای خدااااااا
الان چیکار کنم و گفتم ولش کن الان پاشم برم شاید مغازه ای
بسته نباشه و بتونم یه لباس سرهم کنم داشتم میرفتم که
دیدم لوکا هم اون ور خیابون هندزفری تو گوشش هست و
آهنگ گوش میده و قشنگ رفته بود تو حس😂 منم خواستم
برم پیشش ولی یاد قضیه ظهر افتادم و نرفتم که دیدم........
____________________________________________
پارت بعد رو به شرط ۱۵تا کامنت و ۱۳ تا لایک میزارم _____________________________________♡________