معجزه عشق بین منو تو8p

Mahshid Mahshid Mahshid · 1402/05/24 18:17 · خواندن 1 دقیقه

بپر ادامه.............

___________________________♡______
یهو دیدم آلیا بهم پیام

پیام آلیا: سلام دختر چطوری جولیکا من و تورو پارتی دعوت
کرده توام میای؟؟؟

منم نوشتم آره میام فقط کی؟؟

نوشت فردا ساعت....۸... عصرتاساعت ..۳شب..

من نوشت اوک میام

و گوشیم رو گذاشتم تو کیفم که دیدم یه دختر داره میاد

سمت لوکا که لواکا سریع پاشد وایساد و اون دختره بدو بدو

رفت بغلش کرد منم داشتم حرص میخوردم و رفت تو ماشینم

وتو ماشین و شروع کردم به گریه کردن با خودم گفتم کاش

زود تر احساسم نسبت بهش رو میگفتم......هعی....‌‌.....

سوار ماشین شدم و رفتم خونه ام و غذا درست کردم و

خوردمش بعد هم یکم تلویزیون نگاه کردم که یهو یادم افتاد

که من فردا قراره برم پارتی ولی من که لباسی ندارم که جذاب

نشون بده من رو و الان ساعت ۹ شب هستش و نمی تونم

برم لباس بخرم فردا هم که شیفت ظهره دانشگاهم ای خدااااااا

الان چیکار کنم و گفتم ولش کن الان پاشم برم شاید مغازه ای

بسته نباشه و بتونم یه لباس سرهم کنم داشتم میرفتم که

دیدم لوکا هم اون ور خیابون هندزفری تو گوشش هست و

آهنگ گوش میده و قشنگ رفته بود تو حس😂 منم خواستم

برم پیشش ولی یاد قضیه ظهر افتادم و نرفتم که دیدم........
____________________________________________
پارت بعد رو به شرط ۱۵تا کامنت و ۱۳ تا لایک میزارم _____________________________________♡________