رمان عاشقانه زندگی اجباری

ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ · 1402/05/24 07:13 · خواندن 3 دقیقه

پارت هفدهم رسید.🎊🎉😍.

های 🍑.

چطورین خوشگلای من؟😍❤️

اومدم با پارت هفدهم از رمان.😎🎀

پارت قبل خوب بود لایکاش ولی این پارت حتما باید ترکونده بشه که پارت بعد هیجانی و بسیار اکشن هست.

نترکونین از پارت بعد خبری نیست 😁❤️.

برید ادامه مطلب.....

 

):راستشو بخواید امیلی.من از آدرین اونقدر بدم نمیاد که باهاش حرف نزنم.اما طی این چند روز کارایی کرده که هم من رو از خودش آزرده کرده و هم مشکوک.😔🤨.

):چی عزیزم؟! چی مشکوکت کرده؟!😟🥺

#مری

تمام ماجرا رو برای امیلی تعریف کردم و خیلی ناراحت شد.حال خودمو داشت و از قبل بدتر بود.نگرانش شدم،چون دستشو رو قلبش گذاشته بود.سریع واسش آب قند اوردم.🫖🥂

):امیلی،حالتون خوبه؟!😟

):بله،ممنونم.😊

):خدا رو شکر نگران شدم.😰😥.

):نگران نباش عزیزم.مشکلی نیست❤️🫂.

بغلم کرد و حس اینکه مامانم بغلم کرده بود رو داشتم.به خودم فشارش دادم و گفتم: دوست دارم مامان!

): مامان؟!

سریع خودمو جمع و جور کردم و گفتم:معذرت می‌خوام.وقتی بغلم کردین یاد مادرم افتادم 😅.

):آخی عزیزم اشکال نداره 🥺.منم یاد پسر خودم افتادم که کوچیک بود اینطوری بغلش کردم.🫂

):آهان،حس خوبیه!😊.

با اینکه مادر نبودم و از آدرین خوشم نمیومد،ولی حسشو می‌فهمیدم.واقعا یه مادر به اندازه ی دنیا ارزش داره.🎀💖

وقتی حرفامونو زدیم صدای در اومد.🚪

درسته گابریل بود.🧍

وقتی از در اومد،من برای احترام بلند شدم و سلام کردم و اون یکمی از دیدن من تعجب کرده بود چون میدونست که من هیچ وقت نمیام خونه ی اونا حتما قضیه ی مهمیه که من اومدم.🧐

): سلام مرینت،خوشحالم میبینمت.کی اومدی؟!

):منم همینطور.یه چند دقیقه ای میشه!

):آها،که اینطور.تا شما گپ می زنید من میرم و لباس ها رو که تنم کردم،بر میگردم.🙋

):ناهار میخوری گابریل؟!

):نه،میل ندارم.تازه مهمون داریم زشته!

): اشکال نداره آقای آگرست.ناهارتونو میل کنید.😊

):باشه،ممنون.حالا ناهار چی هست؟!

):سوپ هویج 🥕🍲.

):به به،عالیه.🎀💖 تو هم میخوای بخوری مرینت؟!

):نه،ممنونم.بهش حساسیت دارم.😷

):خب به گفتگو ادامه بدین!

امیلی منو به اتاق قبلا آدرین برد.🚪

درش قفل بود اما امیلی با کلید دستش بازش کرد🔑🔐.

کلی اسناد و مدارک و خرت و پرت ریخته بود.🧾🗒️📄📃📖📚📘📗📙📓📄📔📒🗄️🗃️📑📇📋

موندم چطوری این اتاق کلیدش دست امیلیه.🔑🤨.

تا اینکه چیزایی دیدم که باورم نمیشد ببینم.😟😧

از کتک کاریاش و مسخره کردن بقیه گرفته تا قتل عام بی رحمانه ی مردم.که در اون زمان جنگ بوده.که خود آدرین طرف دشمن بوده.😟😱

قضیه خیلی پیچیده شد و فقط یه کارآگاه از پس همچین چیزی بر میومد.....

ادامه ی داستان بعد لایک و کامنت بالی حداقل چهل تا.....

نباشه،از پارت های بعد که هیجانی اکشن ماجراجویی و بسیار جذاب قراره بشه خبری نیست 😁❤️.

بای فرزندانم ❤️❤️.